بدون تردید توجه بیشتر به امر آموزش و پرورش مهم ترین عامل پیشرفت فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی هر جامعه ای است. نهادهای آموزشی هر جامعه عهده دار ایجاد زمینه و بستر مناسب جهت انتقال فرهنگ و توسعه روابط انسانی دانش آموزان و دانشجویان است. به این دلیل است که اکثر جوامع در تبیین اهداف و اتخاذ روش های آموزشی تمام تلاش و دانش خود را به کار می گیرند (کاپلان و فلوم[1]،2010).

قرن بیست و یکم، قرن تغییر و تحولات سریع و گسترده فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی و به تبع آن انتظارات تازه ای برای نظام های آموزشی و خانواده به عنوان هسته اصلی این تغییرات به همراه داشته است. از طرف دیگر آموزش و پرورش رکن اصلی در توسعه پایدار هر کشور است، لذا اندیشمندان و متفکران به منظور افزایش بهره وری و کارآیی دو نظام خانواده و آموزش و پرورش، اقدام به تشخیص و آموزش ملاک ها و پارامترهای مهم در درون این نظامها نمودند چرا که رشد توانایی های فکری و ذهنی انسان از دیر باز مورد توجه فلاسفه و دانشمندان علوم وابسته به انسان به خصوص علم روانشناسی بوده است. فلسفه یونان باستان و فلاسفه معروف آن زمان، همواره بر توانایی های ذهنی و نیروی فکری انسان تاکید و توجه خاصی داشته اند و روش ها و مکاتب متعددی را به منظور رشد، انکشاف و بسط نیروی فکر و ذهن آدمی پایه گذاری نموده اند (گرالیوسکی و کارووسکی[2]، 2012). از جمله نیروهای فکری و توانایی های ذهنی انسان ها، تفکر انتقادی می باشد و بدون شک می توان ادعا کرد که قامت تنومند و پیچیده علمی و تمدن معاصر مدیون تیغ التیام بخش تفکر انتقادی، بعنوان هسته اصلی شناخت، تفکر و اندیشه می باشد (شعبانی، 1388). به عقیدۀ انیس (2002) تفکر انتقادی نوعی تفکر منطقی و مستدل فرض می شود که در تصمیم گیری، قبول باورها و یا انجام امور دخالت دارد و شامل اعمالی مانند فرضیه سازی، داشتن     دیدگاه های مختلف و ارائه راه حل های احتماالی و طرح های مختلف برای بررسی امور است.

ما معتقدیم تفکر انتقادی قضاوت هدفمند و خودنظم دهنده ای است که مبتنی بر تعبیر، تحلیل، ارزیابی، استنباط و همچنین تبیین ملاحضات موقعیتی، روش شناختی، ملاکی و مفهومی است (استونر، 1992؛ به نقل از قاسمعلی، 1391). اغلب روانشناسان معتقدند که ایجاد و پرورش تفکر بخصوص تفکر انتقادی در یک فرد نتیجه ای از یادگیری فعال و دوری از حالات انفعالی می باشد. بطور کلی برای اینکه تفکر انتقادی در دانش آموزان پرورش پیدا کند لازم است که از دوران کودکی و در نهاد گرم خانواده به آن اهمیت داده شود و کودک از ابتکار عمل و فرصت آزمایش و خطا برخوردار باشد و به اشتباهات به عنوان فرصتی برای یادگیری و پیشرفت نگاه کند و در محیط مدرسه نیز لازم است که به کودکان اندیشیدن و نگریستن صحیح به جهان از چشم اندازهای مختلف آموزش داده شود و مفروضاتی که به مدد آنها به جهان می نگرند باز شناسند و در مورد آن مفروضات تردید علمی کنند و در نتیجه به چشم اندازهای منطقی تر و قابل قبول تر دست یابند (گرالیوسکی و کارووسکی، 2012).

علاوه بر نقش تفکر انتقادی در حیطه های تعلیم و تربیت، یکی دیگر از متغیرهای مهم و تأثیر گذار در این حیطه، خودکارآمدی[3] می باشد. بندورا[4] (1986) در کتاب «پایه های اندیشه و رفتار اجتماعی»       می گوید که انسان ها دارای یک «نظام خود»[5] هستند که در کنترل اندیشه ها، احساسات و کنش هایشان مؤثر است. نظام خود در بر گیرنده گروهی از سازه های عاطفی و شناختی مانند فراگیری از دیگران، توانایی نمادسازی و ساماندهی رفتار شخصی است. در کل، بندورا رفتار و انگیزش انسان را پی آیند باورهایی      می داند که انسان ها از خود دارند که سازه های کلیدی در کارکرد و کنترل شخصی است. بر پایه شناختی- اجتماعی بندورا (1986)، خوداندیشی[6]، میانجی دانش و کنش است و افراد با خوداندیشی، تجربیات و احساسات خود را ارزیابی می کنند.

بندورا (1986) خوداندیشی را یگانه ترین توانایی انسان می شمارد که انسان ها با آن اندیشه ها و رفتارشان را دگرگون می سازند و ارزیابی می کنند. این خود ارزیابی ها، در بر گیرنده دریافت های خودکارآمدی است؛ یعنی باورهای توانایی های فرد برای سازماندهی و پیاده سازی کنش هایی است که که برای ساماندهی و برخورد با موقعیت های مختلف در آینده بدان نیازمند است. خودکارآمدی تاریخچه ای کوتاه دارد که با نوشتار بندورا (1977) با نام «خودکارآمدی: به سمت نظریه ای یکپارچه از تغییر رفتار» آغاز شد. پایه های خودکارآمدی در رشته ها و محیط های گوناگون آزمایش و بررسی شده و پشتوانه هایی فزاینده از یافته های دارای اعتبار بدست آورده است (مالتون[7] و همکاران، 1991؛ به نقل از رجبی، 1385). بعنوان مثال، خودکارآمدی ارتباط و نقش مؤثری در اضطراب (مورونی[8] و همکاران، 2013)، منبع کنترل[9] (جو[10] و همکاران، 2013)، خودارزیابی منفی و اضطراب اجتماعی (رادی[11] و همکاران، 2012)، بهداشت روانی (گلادمنس[12] و همکاران، 2013) و پشرفت تحصیلی (کوماراجو و نادلر[13]، 2013) دارد.

از طرف دیگر، مسئله موفقیت یا عدم موفقیت در امر تحصیل از مهمترین دغدغه های هر نظام آموزشی در تمامی جوامع است. موفقیت و پیشرفت تحصیلی دانش آموزان و دانشجویان هر جامعه نشان دهنده موفقیت نظام آموزشی در زمینه هدف یابی و توجه به رفع نیازهای فردی آن جامعه است. معیاری که برای سنجش میزان دستیابی نظام های آموزشی به هدف های تربیتی در نظر گرفته شده، عملکرد تحصیلی است. در واقع می توان گفت یکی از مهمترین هدف های عینی و ثمره هر نظام آموزش و پرورش، بهبود و افزایش عملکرد تحصیلی دانش آموزان جامعه است (ابوالقاسمی، 1390). متخصصین تعلیم و تربیت همواره کوشیده اند شرایطی را فراهم آورند تا محصلین بیشترین کارآیی تحصیلی را از خود نشان دهند. امروزه یکی از کارکردهای دانشگاه اینست که دانشجویان را برای ورود به بازار کار و مشاغل تخصصی آماده کنند و لذا به تبع این کارکرد، یکی از اهداف نظام آموزش عالی در سطح دنیا، شناسایی و بررسی عوامل مؤثر بر عملکرد تحصیلی دانشجویان و تنظیم و هدایت هر کدام از این عوامل است تا دانشجویان به رشد و کسب مهارت و تخصص بیشتری در حوزه تحصیلی خود نائل شوند. عوامل زیادی می توانند عملکرد تحصیلی را تحت تأثیر گذارند که از جمله می توان به اضطراب (ویتاساری[14] و همکاران، 2010)، خودکارآمدی (مرال و همکاران، 2012؛ سیف و مزروقی، 1387)، استعداد و قریحه (بلانچ و آلوجا[15]، 2013)، اهداف پیشرفت

(پاتواین و دانیلس[16]، 2010)، هوش هیجانی و ابراز وجود (لی[17] و همکاران، 2011؛ هگلند[18] و همکاران، 2011)، تفکر انتقادی (بختیار نصرآبادی و همکاران، 1391)، تاب آوری (ابوالقاسمی، 1390) و مطلوبیت اجتماعی و سلامت روانی (ابوالقاسمی و جوانمیری، 1391) اشاره کرد.

با توجه به مطالبی که اشاره شد، در پژوهش حاضر سعی بر آن است که به مقایسه تفکر انتقادی، خودکارآمدی و عملکرد تحصیلی در دانشجویان دانشکدۀ فنی مهندسی و دانشکده علوم انسانی دانشگاه شهید چمران اهواز بپردازیم.

1-2 بیان مسأله

معیاری که برای سنجش میزان دستیابی به هدف های آموزشی و تربیتی در نظر گرفته شده، عملکرد تحصیلی است. عملکرد تحصیلی شامل ثبت کلیه فعالیت های شناختی فرد تحصیل کننده است که با یک سیستم درجه بندی مورد توافق با توجه به سطوح مختلف فعالیت های هیجانی و آموزشی و جدول زمانی سنجیده می شود و بعنوان فرایند پیشرفت تحصیلی در نظر گرفته می شود (مرال[19] و همکارن، 2012). پاتوین و دانیلس (2010) پیشرفت تحصیلی را تسلط بر اطلاعات و دانش نظری در یک رشته و در یک دوره تحصیلی خاص تعریف کرده است. عملکرد تحصیلی به وسیله آزمونهای پیشرفت تعیین می شود. یک آزمون پیشرفت اقدامی منظم برای تعیین آموخته های یادگیرنده است. در واقع می توان گفت یکی از مهمترین هدف های عینی و ثمره هر نظام آموزش و پرورش و نظام آموزش عالی، بهبود و افزایش عملکرد تحصیلی دانشجویان جامعه است (روزاندر[20] و همکاران، 2011). عملکرد تحصیلی یکی از سازه هایی است که از دیر باز مورد توجه محققین و متخصصین تعلیم و تربیت بوده است. متخصصین تعلیم و تربیت همواره کوشیده اند شرایطی فراهم آورند تا دانشجویان بیشترین کارآیی و عملکرد در زمینه تحصیلی از خود نشان دهند، چرا که امروزه برجسته ترین کارکرد دانشگاه این است که دانشجویان را برای ورود به بازار کار و مشاغل تخصصی آماده کنند و لذا به تبع این کارکرد، یکی از اهداف نظام آموزش عالی در سطح دنیا، پژوهش در این زمینه و نیز شناسایی و بررسی عوامل مؤثر بر عملکرد تحصیلی دانشجویان و تنظیم و هدایت هر کدام از این عوامل است تا دانشجویان به رشد و کسب مهارت و تخصص بیشتری در حوزه تحصیلی خود نائل شوند (مرال و همکاران، 2012).

علاوه بر نقش تعلیم و تربیت در ارزیابی و بهبود عملکرد تحصیلی دانشجویان، پرورش قدرت تفکر یکی دیگر از اهداف اصلی آموزش محسوب می شود. درباره تفکر، دیدگاههای متفاوتی وجود دارد که     می توان آنها را در دو دیدگاه کلی خلاصه کرد: دیدگاهی که معتقد است تفکر امر واحدی نیست و به جای تعریف و تحلیل تفکر، به ابعاد و انواع آن توجه دارند و آنرا به اجزای متفاوتی تقسیم می کنند، مانند تداعی آزاد[21]، خیال بافی[22]، تفکر علمی، تفکر منطقی، حل مسئله، خلاقیت[23] و تفکر انتقادی[24]. دیدگاه دیگر این است که تجزیه فرایند تفکر به ابعاد و اجزای گوناگون منطقی به نظر نمی رسد، زیرا ماهیت تفکر ماهیتاً امری واحد است (استاپلتون[25] ، 2011). تفکر در مورد تفکر در راستای بهبود فرایند فکر، در قلب تفکر انتقادی جای دارد (پاول[26]، 1993). متخصصین امر و نظریه پردازان، به طور کلی تفکر انتقادی را شامل تجزیه و تحلیل، ارزشیابی و استنباط دانسته اند. تعبیر و تفسیر، تبیین و خودتنظیمی از جمله مؤلفه های محوری تفکر انتقادی قلمداد می شود. تفکر انتقادی، تحت عنوان توانایی کندوکاو یک مساله، مشکل یا وضعیت به منظور یکپارچه سازی کلیه اطلاعات موجود در باره موضوع مورد بررسی و نیل به یک راه حل یا فرضیه جهت موجه ساختن جهت گیری فرد، تعریف شده است. همچنین تفکر انتقادی به بررسی فرضیه ها، درک    ارزش های نهفته، ارزیابی شواهد و سنجش نتیجه گیری ها گفته می شود. تنوع موجود در مفاهیم بیان شده در ادبیات تفکر انتقادی منجر به برخی سردرگمی ها در این حیطه شده است. نظریه پردازان تفکر انتقادی از تفکر انتقادی و دیگر اصطلاحات آن که اجزای تفکر انتقادی را تشکیل می دهند به جای یکدیگر استفاده کرد ه اند. شواهد فزاینده ای حاکی از آنند که احتمالاً تفکر انتقادی در صورتی رخ داده و تداوم می یابد که از سوی دیگران مورد حمایت قرار گرفته و به کرات تمرین شده و با بافت موقعیت های عملی مرتبط باشد (بایچاک داشر[27]، 1999 و سیمپسون[28] و همکاران، 2002؛ به نقل از یوسفی و گردان شکن، 1390). با این حال برخی مغایرت ها و تناقضات وجود دارد که آیا تفکر انتقادی یک توانمندی ذاتی است یا توانمندی و مهارت یادگیری مترقی است، یک نگرش آموزشگاهی است و یا یک فرایند همیارانه محسوب می شود (ادواردز[29]، 2007؛ به نقل از همان منبع).

با اینکه پژوهش در رابطه با عملکرد تحصیلی و تفکر انتقادی پیشینه ای طولانی در حوزه آموزش دارد، اما متغیر خودکارآمدی جزء سازه های نو در روانشناسی یادگیری- شناختی است که با وجود تازگی آن، فعالیتهای نظری و پژوهشی بسیاری را به خود اختصاص داده است. از دیدگاه بندورا (2006)، خودکارآمدی، به باورهای شخص در ارتباط با توانایی اش در انجام امور ویژه و اختصاصی دلالت می کند و از منابع مختلف از جمله توفیق ها و شکست های خود فرد، مشاهده موفقیت یا شکست دیگرانی که شبیه به او هستند و ترغیب کلامی سرچشمه می گیرد. بطور کلی می توان این گونه بیان کرد که خودکارآمدی به به باور دانشجو درباره توانایی های خود برای انجام دادن تکالیف تحصیلی و درسی دلالت دارد و به عنوان یک عامل انگیزشی، فعال کننده و جهت دهنده رفتار آنان به سوی اهداف موردنظر می باشد که گاهی سطحی از اعتماد به نفس فرد تلقی می شود (جاین و داوسون[30]، 2009).

(بنایت[31] و بندورا، 2004) معتقدند خودکارآمدی یعنی باور فرد به توانایی اش در ایجاد پیامدهای خلاق، همچنین معتقدند که باورهای خودکارآمدی، عملکردهای انسانی را از طریق شناخت، انگیزش، فرآیندهای فکری و تصمیم گیری تنظیم می کند خودکارآمدی گونه ای از خود ارزشیابی است که بر تصمیمات فردی در این خصوص که برای یادگیری در قلمروئی معین چه فعالیت هائی باید انجام شود، تأثیر می گذارد. همچنین خود کارآمدی، نوعی قضاوت شخصی است که میزان تلاش و پشتکار فرد را برای حصول موفقیت در قلمرو تحصیلی ویژه ای مانند ریاضی، علوم و غیره تعیین می کند. این انتظارات فردی، که در نظریه اجتماعی شناختی تفکر خود مرجع موسوم شده است، تعیین کننده میزان اصرار، مداومت، شکیبائی و تحمل فرد برای دستیابی به سطح تبحر در حیطه ای معین از تکالیف تحصیلی است. افزون بر این خودکارآمدی یک جزء انگیزشی اساسی است که تعیین می کند فراگیران با ظرفیت های ذهنی و دانش و مهارت هائی که از طریق تجربه کسب نموده اند، چه خواهند کرد. به همین دلیل است که دانش آموزان با خودکارآمدی قوی، محتملتر است که در مقایسه با سایر فراگیران، پیشرفت تحصیلی بیشتری نشان دهند. نتایج تحقیقات متعدد حکایت از نقش مهم خودکارآمدی در ایجاد انگیزه، عزت نفس و پیشرفت تحصیلی دانشجویان دارد (گرین[32] و همکاران، 2004؛ بنایت و بندورا، 2004؛ مرال و همکاران، 2012).

با توجه به مطالبی که ذکر گردید، در این پژوهش سعی بر آن داریم به مقایسه تفکر انتقادی، خودکارآمدی و عملکرد تحصیلی در بین دانشجویان دانشکده علوم انسانی و دانشکده فنی مهندسی دانشگاه شهید چمران اهواز بپردازیم.

1-3 اهمیت و ضرورت پژوهش

از دهه 1960 به بعد، تغییرات پیچیده و روز افزون زندگی، توسع شگفت انگیز صنعت، سیر تصاعدی و سریع اطلاعات بشری، کشمکش و جدال بین ارزشهای فکر متفاوت و رقابت سرسام آور ملت ها در راه توسعه ایجاب می کند که عالی ترین کوشش ها در راه رشد نیروی تفکر نسل جوان در سطح مدارس و دانشگاهها به کار گرفته شود و شاید در زمانی که علم با جهش و سرعت باور نکردنی در حال پیشرفت است و ما را به عصر اعجاب انگیز دستاوردهای تکنولوژی سوق می دهد، تنها راه موفقیت آن است که بشر با تفکر خلاق، سازنده، نقادانه و خودباوری بالا، خود و جامعه ای را که در آن زندگی می کند، گام به گام با این تغییرات سریع پیش بینی ناپذیر همگام کند (یارمحمدزاده و همکاران، 1389).

از طرف دیگر، در دنیای امروز، داشتن اطلاعات زیاد راهگشا نیست؛ آنچه اهمیت دارد استفاده از حجم وسیع اطلاعات و بکارگیری آنها در همه حیطه های زندگی بویژه حیطه تحصیلی، شغلی و خانوادگی است. برای استفاده از این سطوح گسترده اطلاعات، لازم است فراگیران به سطوح عالی تفکر، خودشناسی، احساس ارزشمندی و کارآمدی دست یافته و در فرآیندهای شناختی بویژه توانایی تفکر نقادانه تبحر کافی داشته باشند. این مهم در آموزش عالی اهمیت دو چندان می یابد. لذا امروزه، موضوع اساسی آموزش و پرورش و همینطور آموزش عالی، تربیت انسان هایی است که بتوانند درست فکر کنند، نقاط قوت و ضعف خود را بشناسند و بتوانند با تصمیم گیری های درست و مناسب، مسائل پیچیده پیش رو را حل و فصل نمایند. مجمع اهداف آموزش ملی، توانایی تفکر انتقادی، ارتباط مؤثر، احساس خودکارآمدی و خودشناسی را در دست یابی به موفقیت تحصیلی در سطوح عالی آموزش یک ضرورت می داند (گینگ و میانگ[33]، 2008). از دیگر ضروریات انجام پژوهش حاضر می توان به نقش مهم احساس شایستگی و خودکارآمدی در فرآیندهای انگیزشی مربوط به نظام های آموزشی اشاره کرد. به عقیده مورونی و همکاران (2013) خودکارآمدی در انگیزش و رفتار دانش آموزان در موقعیت های پیشرفت نقش مهم و اثرگذاری دارد. به عقیده بندورا (1997) افراد برای انجام دادن موفقیت آمیز یک تکلیف، نه تنها به مهارت و دانش نیاز دارند، بلکه آنها باید قبل از انجام دادن تکلیف، سطح مشخصی از انتظارات برای موفقیت داشته باشند. پژوهش نشان داده اند که افراد با خودکارآمدی بالا در مقایسه با افراد دارای خودکارآمدی پایین عملکرد بهتری از خود نشان داده اند (بندورا، 1997؛ مورونی و همکاران، 2013).

لذا با توجه به نقش برجسته تفکر انتقادی و خودکارآمدی در دنیای معاصر و عملکرد تحصیلی به عنوان مهمترین معیار دست بابی به اهداف آموزشی، ضروری است که به بررسی این متغیرها در میان دانشجویان رشته های مختلف بپردازیم.

1-4 اهداف تحقیق

پایان نامه

1-4-1 هدف کلی:

 هدف کلی پژوهش، مقایسه تفکر انتقادی، خودکارآمدی و عملکرد تحصیلی در بین دانشجویان دانشکده علوم انسانی و دانشکده فنی مهندسی دانشگاه شهید چمران می باشد.

1-4-2 اهداف جزئی:

1- مقایسه تفکر انتقادی در بین دانشجویان دانشکده علوم انسانی و دانشکده فنی مهندسی دانشگاه شهید چمران اهواز

2- مقایسه خودکارآمدی در بین دانشجویان دانشکده علوم انسانی و دانشکده فنی مهندسی دانشگاه شهید چمران اهواز

3- مقایسه عملکرد تحصیلی در بین دانشجویان دانشکده علوم انسانی و دانشکده فنی مهندسی دانشگاه شهید چمران اهواز

1-5 سؤالات تحقیق

1- آیا بین دانشجویان دختر و پسر از نظر تفکر انتقادی تفاوت معناداری وجود دارد؟

2- آیا بین دانشجویان دختر و پسر از نظر خودکارآمدی تفاوت معناداری وجود دارد؟

3- آیا بین دانشجویان دختر و پسر از نظر عملکرد تحصیلی تفاوت معناداری وجود دارد؟

1-6 فرضیه‏های تحقیق

1- که بین دانشجویان دانشکده علوم انسانی و دانشکده فنی مهندسی از نظر تفکر انتقادی تفاوت معناداری وجود دارد.

2- بین دانشجویان دانشکده علوم انسانی و دانشکده فنی مهندسی از نظر میزان خودکارآمدی تفاوت معناداری وجود دارد.

3- بین دانشجویان دانشکده علوم انسانی و دانشکده فنی مهندسی از نظر عملکرد تحصیلی تفاوت معناداری دارد.

[1] – Kaplan & Flum

[2] – Gralewski & Karwowski

[3] – Self-Efficacy

[4] – Bandura

[5] – Self-System

[6] – Self-Reflection

[7] – Multon

[8] – Morony

[9] – Locus of Control

[10] – Joo

[11] – Rudy

[12] – Gloudemans

[13] – Komarraju&Nadler

[14] – Vitasari

[15] – Blanch&Aluja

[16] – Putwain & Daniels

[17] – Lee

[18]- Hegland

[19] -Meral

[20]- Rosander

[21] – Free association

[22] – Fantasy

[23] – Creativity

[24] – Critical thinking

[25] – Stapleton

[26] – Paul

[27] – Baychuk Duchscher

[28] – Simpson

[29] – Edwards

[30] – Jain&Dowson

[31] – Benight

[32] – Green

[33] – Gyeong & Myung

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...