مقایسه طرح واره های اختلال شخصیت در افراد بهنجار |
مدل زیر سیستمهای شناختی متعامل
تیزدل (1993؛ به نقل از قاسمزاده، 1379) درباره رابطه بین هیجان و شناخت در اختلالات خلقی (افسردگی) نظریهای را مطرح کرده است که به نام نظریه «زیرسیستمهای شناختی متعامل» معروف است.
در این چارچوب برای هر نوع اطلاعات، ذخیرههای حافظهای جداگانه وجود دارد و جمعاً نه زیرسیستم حافظه وجود دارد. پردازش اطلاعات شامل انتقال اطلاعات بین زیر سیستمها و گشتاربندی[1]آن از یک رمزگان ذهنی به رمزگان ذهنی دیگر است. دراین شیوه، برخورد و رمزگان ذهنی به دو سطح معنا مربوط میشوند
1ـ سطح اختصاصیتر[2]
2ـ سطح کلیتر[3]
در بازنمایی های گزارهای[4] معمولاً معانی در سطح اختصاصی خود پردازش میشوند، مانند : «امروز هوا سرد است». معنی دراین سطح نسبتاً ساده دریافت میشود. نظریه باور درباره ارتباط خلق و حافظه را میتوان در این سطح از بازنمایی قرار داد. اما تیزدل از بازنماییهای دلالتی ضمنی نیز سخن میگوید که نمایانگر سطح کلیتر و همگانیتر معانی است. انتقال معانی در این سطح دشوار است، چون مستقیماً با زبان ارتباطی انطباق ندارند. به نظر میرسد که فقط دراین سطح است که معنی با هیجان ارتباط مییابد.
معانی در سطح دلالتی (ضمنی)[5]دارای سه خصوصیت است:
1ـ بازنمایی در این سطح در عالیترین سطح تجربه وانتزاع صورت میگیرد.
2ـ سیمایههای حسی، آهنگ صدا یا پسخوراندهای درون حسی از بیان چهره و یا برانگیختگی جسمی، به اضافه الگوهای معانی اختصاصی در آن سهم دارند.
3ـ اطلاعات ضمنی بر اثر دخالت مدلهای طرحوارههای یا مدلهای ذهنی منتقل میشوند.
این مدلها نمایانگر روابط متقابل بین ویژگیهای کلی تجربه است. اصولاً اطلاعات و دانستهها در مدلهای طرحوارههایی ضمنی (تلویحی) است و نه آشکار (تصریحی)[6]. با شنیدن جمله «علی دستش را برید؛ زهرا دنبال چسب زخم میگشت» مدلهای طرحوارهای «بریدهشدن دست علی» و «خون آمدن از آن» که در آن مستقیماً به خون اشاره نشده است، با هم ترکیب میشوند. شعر، نمونه عالی تجلی این نوع اطلاعات ضمنی است. وقتی میخوانیم: «بر لب جوی بنشین و گذر عمر ببین» آب به خودی خود بر اثر اطلاعات افزونهای[7]در ذهن پیدا میشود. بنابراین معانی ضمنی در سطح عالی را معمولاً نمیتوان بوسیله جملههای معمولی بیان کرد، مگر اینکه در قالب شعر، تمثیل، استعاره، ضربالمثل، طنز و قصه به آن پرداخت.
معانی سطح ضمنی در قالب مدل های ذهنی بازنمایی میشوند که خود این مدل ها یک نقشه درونی از روابط بین جنبههای مختلف تجارب برای را فراهم میکنند (جانسون ـ لیرد[8] ، 1983؛ به نقل از تیزدل، سگال و ویلیامز[9]، 1995).
تیزدل (1997) با استفاده از استعاره «ذهنیت حاکم»[10] که از روبرت اورنستاین به عاریت گرفته است، مؤلفههای اصلی مدل خود را چنین توضیح میدهد:
1ـ ما یک ذهن نداریم بلکه چند ذهن داریم که هر کدام از آنها ممکن است برای لحظهای فعال شوند. اگر این حالت رخ دهد، ذهنیت حاکم اتفاق افتاده است (یعنی یکی از ذهنها در جایگاه فعال قرار گرفته است).
2ـ عقیده پیمانهای بودن ذهن که امروزه از سوی دانشمندان دانش شناخت پایه تقریباً پذیرفته شده است، اولینبار از سوی فودور (1983؛ به نقل از فودور، 2000) ارائه شده است. او معتقد است که بخشی از ذهن به صورت پیمانه است و هر پیمانه ویژگی ها و خصوصیات خاص خود را دارد و دارای آسیبشناسی مخصوصی میباشد.
3ـ در اختلالات خلقی فرد به یکی از این ذهنها میچسبد و تعامل بین شناخت و هیجان نقش اصلی در تداوم چنین ذهنهایی باز میکند.
4ـ هدف درمانهای شناختی ـ رفتاری کمک به مراجع است تا از ذهنی که به آن چسبیدهاند، رهایی پیدا کنند. اثرات بلندمدت چنین درمانهایی به این نکته بستگی دارد که به مراجع کمک کند تا در آینده از چسبیدن و گیرافتادن در چنین ذهنهایی اجتناب کند.
فرم در حال بارگذاری ...
[سه شنبه 1399-10-23] [ 01:25:00 ق.ظ ]
|