براساس تفسیر آلپورت (١٩۶١؛ به نقل از نعمت طاوسی، 1391) شخصیت [1]یک سازمان پویا از نظام­های روانشناختی و جسمانی درون فرد است که در زیربنای الگوهای اعمال، افکار و احساس­های فرد قرار دارد. شخصیت را پدید آمده از دو بخش «سرشت[2]» و «منش[3]» می­دانند. سرشت به پاسخ­های خودکار در برابر محرک­های هیجانی اشاره دارد که نسبتاً ارثی بوده و در طول زندگی شخص پایدار می­باشد. منش نیز به تفاوت­های فردی در روابط بین فردی رشدیافته در تعاملات بین سرشت، محیط خانوادگی و تجارب شخصی اشاره دارد (گویس[4]، آکیسکال[5]، آکیسکال و فیگویرا[6]، 2012).

      کلونینجر (1986) سرشت و منش را به شرح زیر تعریف می­کند: سرشت نشان­دهنده پاسخ­های خودکار در پردازش اطلاعات و یادگیری است، که فرض شده ارثی بوده، در حالی که منش نشان­دهنده رشد شخصیت در زمینه یادگیری بینش و تجارب محیطی است (گیونگیوسین[7]، 2005). کلونینجر استدلال می­کند که رشد سرشت مقدم بر رشد منش است. وی تأکید می­کند که حیطه­های سرشت و منش اگرچه مجزا می­باشند اما بخشی از یک فرآیند تکرار شونده اپی ژنتیک هستند که به موجب آن در تعامل با یکدیگر، موجب ایجاد انگیزه در رفتار می­شوند (گلسپی[8]، کلونینجر[9]، هس[10] و مارتین[11]، 2003). ابعاد سرشت نشان دهنده­ی مؤلفه­های زیستی شخصیت هستند که ارثی می­باشند. سرشت به وسیله­ی تفاوت های فردی در روابط بین فردی و ارتباطات اشیاء از منش متمایز می­شود. ابعاد منشی نیز، به وسیله­ی حوادث زندگی، فرهنگ  و یادگیری اجتماعی شکل می­گیرند (آیزسی، گالتکین، ساگلام، کوک، زینکر و آتماکا[12]، 2014).

اخیراً مدلی بر مبنای بنیادهای سرشتی شخصیت توسط لارا، بیسول، برانستاین، ریپولد، کاروالهو و اوتونی[13] (2012 الف) تحت عنوان مدل ترکیبی سرشت عاطفی و هیجانی (AFECT)[14] مطرح شده است. این مدل، الگویی منسجم بوده و دربرگیرنده­ی مفاهیم سرشت عاطفی و هیجانی می­باشد. در این مدل، سرشت هیجانی در 6 بعد بیان گردیده است: اراده[15]، خشم[16]، بازداری[17]، حساسیت[18]، مقابله[19] و کنترل[20]، که هر یک از این ابعاد به دو بخش تقسیم شده و در نهایت 12 بعد عاطفی را شکل می­دهند که عبارتند از افسردگی[21]، اضطراب[22]، بی­تفاوتی[23]، وسواس[24]، ادواری­خویی[25]، ملالت[26]، سرحالی[27]، تحریک­پذیری[28]، اراده[29]، بازداری­زدایی[30]، هیجان­زدگی[31] و سرخوشی[32] (لارا و همکاران، 2012 الف، فوسکالدو[33]، بیسول و لارا، 2013).

      مدل AFECT مبتنی بر این فرض است که سرشت یک عنصر کلیدی برای فهم سلامت و آسیب­شناسی روانی است. به عبارتی ویژگی­های سرشتی می­توانند به عنوان عوامل محافظت­کننده و خطرساز برای رشد اختلال­های روانی در نظر گرفته شوند (لارا و همکاران، 2012 الف).  مدل مذکور را می­توان برای تبیین بسیاری از اختلالات روانی از جمله اختلال­های طبقه اضطرابی به کار برد.

     طبق متن ویرایش پنجم کتابچه تشخیصی و آماری اختلالات روانی (DSM- 5)[34] اختلال­های اضطرابی شامل موارد زیر می­باشند: 1- اختلال اضطراب جدایی[35] 2- لالی انتخابی[36] 3- فوبی خاص[37] 4- اختلال اضطراب اجتماعی[38] 5- اختلال وحشتزدگی[39] 6- حمله وحشتزدگی (تصریح کننده)[40] 7- آگورافوبیا[41] 8- اختلال اضطرابی فراگیر[42] 10- اختلال اضطراب ناشی از مواد یا دارو[43] 11- اختلال اضطرابی به دلیل دیگر وضعیت­های پزشکی[44] 12- دیگر اختلال­های اضطرابی مشخص[45] 13- اختلال­های اضطرابی نامشخص[46] (انجمن روانپزشکی آمریکا[47]، 2013). در این پژوهش به بررسی علائم اختلال­های طبقه اضطرابی و ارتباط آن­ها با مدل ترکیبی سرشت عاطفی و هیجانی پرداخته خواهد شد.

    2-1 بیان مسأله

شخصیت به عنوان سیستم پویای درونی، روانی- زیستی و به عنوان یک مجموعه تطابقی متشکل از سرشت و منش تعریف می­شود که به شخص فردیت می­بخشد و موجبات سازگاری وی را با موقعیت­های درونی و بیرونی فراهم می­کند (کلونینجر، شوراکیک[48] و پرزیبک[49]، 1993). سرشت اساس ژنتیکی و ذاتی داشته و از بدو تولد و یا حتی قبل از آن وجود دارد (واتسون، گامز و سیمس[50]، 2005). ملاحظات تاریخی بر روی مدل­های مبتنی بر سرشت نشان می­دهند که بررسی­های اولیه بر روی ابعاد سرشتی شخصیت با نظریه­ی اخلاط چهارگانه بقراط آغاز شد و مطالعات در این زمینه توسط نظریه­پردازانی چون آیزنک، گری، کلونینجر، واتسون، مک کری و کاستا و … ادامه پیدا کرد. آیزنک (1967؛ به نقل از تاتالوویچ ورکاپیک، 2012)، شخصیت را به عنوان سه صفت سرشتی با مبنای زیستی در نظر گرفت. این سه صفت شامل ثبات- بی­ثباتی (روان­رنجوری[51])، درون­گرایی- برون­گرایی[52] و روانپریشی[53] است.

     به دنبال نظریه سه عاملی آیزنک، جفری گری (1982) با الهام از نظریه آیزنک، تئوری عصب روانشناختی شخصیت خود را تحت عنوان «نظریه حساسیت به تقویت» (RST)[54] مطرح کرد که یک نظریه زیست محور بوده و همانند نظریه آیزنک جهت تبیین تفاوت­های فردی به نقش عوامل زیستی/ عصبی اشاره می­کند (متیوس و گلیلند[55]، 1999؛ آتشکار، فتحی­آشتیانی و آزاد فلاح، 1387). الگویی زیستی که گری از شخصیت ارائه کرد شامل سه سیستم مغزی- رفتاری است و فعالیت هر یک از آنها به فراخوانی واکنش­های هیجانی متفاوت نظیر ترس و اضطراب می­انجامد (فهیمی، علی مهدی، بخشی­پور و محمود علیلو، 1390). این سه سیستم عبارتند از: 1- سیستم بازداری رفتاری (BIS)[56]، 2- سیستم جنگ/گریز (FFS)[57]، 3- سیستم فعال ساز رفتاری (BAS)[58]. با توجه به نظریه گری (1982)، پایه­های زیستی تکانشگری در سیستم فعال­سازی رفتاری و اساس اضطراب در سیستم بازداری رفتاری قرار دارد (جکسون[59]، لوین[60]، فارنهام[61]، 2003).

      از دیگر کسانی که نظریه آیزنک را مبنایی برای نظریه خود قرار دادند، مک کری و کاستا بودند. به نحوی که نظریه آن­ها یکی از کارآمدترین و جامع­ترین نظریه­های مطرح شده در باب شخصیت است. آنها مفاهیم نظریه سه عاملی آیزنک را گسترش دادند و مدل 5 عاملی شخصیت که شامل روان­رنجورخویی، برون­گرایی، گشودگی به تجربه[62]، باوجدان بودن[63] و توافق[64] است را به وجود آوردند (باگبی[65]، کاستا، مک­کری و همکاران، 1999).

در ادامه واتسون و کلارک[66] (1991) مدل سه بخشی هیجان را مطرح کردند که متشکل از عاطفه مثبت[67]، عاطفه منفی[68] و برانگیختگی فیزیولوژیکی[69] می­باشد. عاطفه مثبت پایین (نداشتن احساس لذت، بی­علاقگی، بی­میلی و …) به عنوان علامت اختصاصی برای اختلال­های افسردگی و عاطفه منفی نیز به صورت علامت غیراختصاصی در اختلال­های اضطرابی و افسردگی در نظر گرفته می­شوند. سومین بخش این نظریه، عامل برانگیختگی فیزیولوژیکی، شاخص اختصاصی اضطراب می­باشد (بخشی­پور رودسری، دژکام، مهریار و بیرشک، 1383).

     نظریه ­پرداز سرشتی دیگر کلونینجر (1986) است که مدل او، جنبه­های ژنوتایپی شخصیت را بررسی می­کند. در نظریه وی شخصیت متشکل از دو سازه­ی بنیادی سرشت و منش در نظر گرفته شده است که شامل 4 بعد سرشتی و 3 بعد منشی است. بخش سرشتی عبارتست از: آسیب­پرهیزی[70]، نوجویی[71]، وابستگی به پاداش[72] و پشتکار[73]. ابعاد منشی به تفاوت­های فردی در مفهوم خود و روابط شی­ای اشاره دارد که منعکس­کننده­ی اهداف و ارزش­های فردی می­باشد و شامل سه بعد خود راهبری[74]، مشارکت[75] و خود تعالی بخشی[76] می­باشد (زوهر[77]، 2007؛ فریت، وان و هرینگن [78]، 2000؛ عبداله­زاده جدی، هاشمی نصرت­آباد و  بخشی­پور، 1390).

     در سال­های اخیر مدلی تحت عنوان مدل ترکیبی سرشت عاطفی و هیجانی (AFECT) توسط لارا و همکاران (2012 الف) ارائه گردیده است که بسیاری از مفاهیم مطرح شده توسط آیزنک، گری، کاستا و مک­کری، واتسون و کلونینجر را در بر دارد. مدل AFECT تلفیقی از مفاهیم سرشت عاطفی و هیجانی می­باشد که شامل ویژگی­های هیجانی خاص و ویژگی­های عاطفی کلی است. ویژگی­های هیجانی به عنوان سیستمی مرکب از فعال­سازی، بازداری، حساسیت، مقابله و کنترل در نظر گرفته می­شود. تعامل این ابعاد هیجانی مستقل یک الگوی رفتاری و خلقی ثابت را ایجاد می­کند. سرشت عاطفی به 12 نوع دسته­بندی می­شود. افسردگی، اضطراب، بی­تفاوتی (انواع درونی شده)، ادوارخویی، ملالت و بی­ثباتی (انواع بی­ثبات)، وسواسی، هیجان­زدگی، سرحالی (انواع پایدار)، تحریک­پذیری، بازداری زدایی و سرخوشی (انواع بیرونی) (فوسکالدو و همکاران­، 2013).

      در واقع، رویکرد سرشت عاطفی چشم­انداز کلی­تری از سرشت را فراهم کرده و چگونگی خلق و رفتار را در طول زمان نشان می­دهد. به عنوان مثال، سرشت عاطفی ادواری­خویی با نوسانات خلقی و واکنش­های عاطفی نامتناسب که فرض می­شوند ناشی از تعاملات صفات هیجانی خاص از جمله حساسیت هیجانی، تمایل و خشم بالا در ترکیب با کنترل و مقابله پایین باشد، مشخص می­گردد. لذا ارزیابی صفات هیجانی، ارزیابی ا دقیق و خاص را فراهم می­کند در حالی که طبقه­بندی انواع عاطفه بصورت مقوله­ای یک چشم­انداز کلی از سرشت و خلق را ارائه می­دهد که برای ارتباطات آسان می­تواند مفید باشد (فوسکالدو و همکاران، 2013).

      با توجه به این که مدل AFECT بیانگر صفات سرشتی مبتنی بر هیجانات و عواطف است می­تواند بسیاری از اختلال­های روانپزشکی را از منظر بالینی و مبنا تبیین کند. این مدل مطرح می­کند که در ابعاد عاطفی همچون وسواس، ملالت و هیجان­زدگی میزان کنترل بالاست و به طور مثال در بعد افسردگی کنترل و مقابله پایین، حساسیت و بازداری بالا هستند و  یا در سرخوشی بازداری پایین است اما، اراده و تمایل بالا می­باشند. مدل AFECT قادر به تبیین بسیاری از اختلالات محور یک و دو راهنمای تشخیصی و آماری اختلال­های روانی می­باشد (لارا و همکاران، 2012 الف). از جمله شایع­ترین اختلال­های روانپزشکی در جمعیت عمومی، اختلالات اضطرابی هستند. که این اختلال­ها با عوارض زیادی همراهند و اغلب مزمن شده و نسبت به درمان مقاوم می­باشند (کاپلان و سادوک، 1392).

     اختلال­های اضطرابی به عنوان پنجمین طبقه تشخیصی در DSM- 5 مطرح شده­اند و اختلال اضطراب جدایی، لالی انتخابی، فوبی خاص، اختلال اضطراب اجتماعی (فوبی خاص)، اختلال وحشتزدگی، حمله وحشتزدگی (تصریح کننده)، آگورافوبیا، اختلال اضطرابی فراگیر، اختلال اضطرابی ناشی از مواد یا دارو، اختلال اضطرابی ناشی از سایر شرایط پزشکی، سایر اختلال­های اضطرابی مشخص و اختلال اضطرابی نامشخص را در بر می­گیرد (انجمن روانپزشکی آمریکا، 2013). با توجه به سیر مزمن، شیوع بالا و همراهی اختلال اضطراب فراگیر با سایر اختلال­های روانشناختی، این اختلال به عنوان یکی از مهم­ترین اختلال­های ناتوان­­کننده برای بزرگسالان مطرح شده است (رومر و اورسیلو، 2002). اختلال اضطراب اجتماعی یکی از سه اختلال روانی شایع بعد از افسردگی اساسی و اعتیاد به الکل است (حسنوند عموزاده، شاعری و اصغری مقدم، 2013). همچنین با در نظر داشتن این نکته که اختلال وحشتزدگی و آگورافوبیا به تازگی در  DSM-5به عنوان دو اختلال مجزا مطرح گردیده­اند (انجمن روانپزشکی آمریکا، 2013)، در مطالعه­ی حاضر از میان اختلال­های طبقه­ی اضطرابی، به بررسی اختلال­های مذکور و اختلال فوبی خاص بر مبنای ابعاد مدل AFECT پرداخته خواهد شد.   

      به طور کلی، با توجه به این که هدف از ایجاد مدل ترکیبی سرشت هیجانی و عاطفی ارائه تعاریف روشنی از سلامتی و اختلال­های روانی است که بتوان این تعاریف را به آسانی در فعالیت­های بالینی به کار برد (لارا و همکاران، 2012 الف)، بنابراین، می­توان با شناسایی ابعاد هیجانی و عاطفی در اختلال­های اضطرابی و تمایز اختلال­هایی که در یک طبقه قرار دارند، به درمان هر چه مؤثرتر این اختلال­ها پرداخت. با در نظر داشتن این نکته که مدل ترکیبی سرشت عاطفی و هیجانی (AFECT) فاقد پیشینه­ی پژوهشی در جامعه­ی ایرانی است و ارزیابی از این مدل تاکنون صورت نگرفته است لذا، هدف تحقیق حاضر رسیدن به پاسخی برای دو سؤال پژوهشی زیر است:

– آیا ابعاد هیجانی و عاطفی مطرح شده در مدل AFECT در جامعه ایرانی از اعتبار و روایی قابل قبولی برخوردار است؟

– آیا مدل AFECT در پیش­بینی علائم اختلال­های طبقه اضطرابی در جمعیت غیربالینی از برازش کافی برخودار می­باشد؟

مقالات و پایان نامه ارشد

3-1  اهمیت و ضرورت تحقیق

شخصیت یک کلیت روان­شناختی است که ویژگی­های خاص انسان­ها را مشخص می­سازد. به عبارت دیگر، نظریه­های شخصیت بیاناتی در مورد ماهیت انسان هستند. نظریه­پردازان شخصیت، دیدگاه­های مختلفی پیرامون ماهیت انسان و تفاوت­های فردی مطرح کرده­اند. در این راستا، دیدگاه­های زیست­شناختی و مبتنی بر هدف در مورد ماهیت انسان، بنیادی اساسی برای تفسیر شخصیت تدارک می­بینند. نه تنها در شخصیت بلکه در روان­شناسی، انسان به عنوان موجودی زیستی تلقی می­شود. از این منظر، گسترش درکی روشن از ویژگی­های اساسی انسان و چگونگی بروز این ویژگی­ها در رفتار انسان، ضروری است (نعمت طاوسی، 1391). رگه­ها و ابعاد­ شخصیتی­ از­­ مهم­ترین عوامل مداخله­گر در اختلال­های روان­شناختی هستند. به منظور تبیین ارتباط بین ویژگی­های شخصیتی و  مستعد بودن­  افراد در برابر اختلال­های روان­شناختی، الگوهای نظری مختلفی مانند نظریه آیزنک و گری به کار گرفته شده است (متیوس و گلیلند، 1999).

     در سال­های اخیر مدل AFECT به عنوان یکی از کوشش­هایی که ساختارهای زیربنایی شخصیت را مورد توجه قرار می­دهد، جایگاه ویژه­ای در گستره­ی روانشناسی پیدا کرده است. گسترش روزافزون پژوهش­های بین­رشته­ای در قلمرو علوم زیستی و روانی، ضرورت پرداختن به نظریه­هایی از این نوع را دو چندان می­کند. توجه به مفاهیم این نظریه نه تنها تبیین­های جدیدی را در روانشناسی برجسته می­سازد، بلکه چشم­اندازهای جدیدی را در حیطه­های دیگر از جمله آسیب­شناسی روانی و جسمانی، ترسیم می­کند. در این مدل به جای شرح نشانه­ها و تشخیص اختلال­ها و جدا کردن آن­ها از یکدیگر، امکانی برای درک بیشتر نشانه­ها و اختلال­ها و فراوانی همپوشی و ارتباط آن­ها با یکدیگر فراهم می­شود، بنابراین با استفاده از این مدل می­توان برخی از رگه­های مهم شخصیت، که به آسانی در چهارچوب مدل­های پیشین قرار نمی­گیرند را تبیین می­کرد (لارا و همکاران، 2012 الف).

     اضطراب بیماری نیست بلکه نشانه‌ای برای وجود یک اختلال روانپزشکی و روانشناختی است، در واقع، درجه بهینه­ای از اضطراب وجود دارد که سبب عملکرد بهتر می­شود (کاپلان و سادوک، 1392). اختلال­های اضطرابی عبارتند از اختلال­هایی که در ویژگی­هایی از ترس و اضطراب بیش از حد و اختلال­های رفتاری مرتبط مشترک هستند. این اختلال­ها از جمله شایع­ترین اختلال­های روانپزشکی در جمعیت عمومی هستند (کاپلان و سادوک، 1392)، بنابراین نیاز است تا ابعاد آن مورد بررسی قرار گیرد. در این میان، با توجه به این که مدل AFECT­ در برگیرنده ی ابعاد هیجانی و عاطفی است که می­توانند در مورد انواع اختلال های روانی به کار گرفته شوند لذا می­توان از این مدل برای بررسی ابعاد این اختلال­ها استفاده کرد. این در حالی است که پژوهشی در زمینه­ی چگونگی ارتباط ابعاد مطرح شده در این مدل با این اختلال­ها صورت نگرفته است.

از این رو در این پژوهش سعی بر آن خواهد بود که مدل AFECT شرح داده شده و برازش آن در جامعه دانشجویان ایرانی مورد بررسی قرار گیرد تا در نهایت این نتیجه حاصل شود که آیا ابعاد بیان شده در مدل AFECT در جامعه­ی ایرانی نیز شناسایی می­شوند و این که نشان داده شود اختلال­های اضطرابی شامل، اختلال فوبی خاص، وحشتزدگی، اضطراب فراگیر، اضطراب اجتماعی و آگورافوبیا با توجه به این مدل کدام ابعاد را در بر گرفته و آیا طبقه­بندی آن­ها به چند اختلال مجزا درست بوده یا با یکدیگر همپوشی دارند؟ در مجموع، با توجه به مطالب ذکر شده در بالا می­توان چنین استنباط نمود که مدل (AFECT) با ارائه­ی دیدگاه یکپارچه­ای از ساختارهای ذهنی و کمک به درک ارتباط بین سیستم­های هیجانی/ شناختی با اختلال­های روانی، می­تواند ابزاری مفید برای مطالعه­ی سرشت، هم در زمینه­های بالینی و هم پژوهشی فراهم کند.  

4 -1  اهداف پژوهش

1- 4 -1 هدف کلی: بررسی نقش مدل AFECT در پیش­بینی علائم اختلال­های اضطرابی بر مبنای DSM- 5

2-4-1 اهداف اختصاصی

– تعیین اعتبار و پایایی[79] مدل ترکیبی سرشت عاطفی و هیجانی در جامعه­ی ایرانی.

– تعیین الگوی ارتباطی بین ابعاد مدل AFECT با علائم اختلال فوبی خاص.

– تعیین توان ابعاد مدل AFECT در پیش­بینی علائم اختلال فوبی خاص.

– تعیین الگوی ارتباطی بین ابعاد مدل AFECT با علائم اختلال وحشتزدگی.

– تعیین توان ابعاد مدل AFECT در پیش­بینی علائم اختلال وحشتزدگی.

– تعیین الگوی ارتباطی بین ابعاد مدل AFECT با علائم اختلال اضطراب فراگیر.

– تعیین توان ابعاد مدل AFECT در پیش­بینی علائم اختلال اضطراب فراگیر.

– تعیین الگوی ارتباطی بین ابعاد مدل AFECT با علائم اختلال اضطراب اجتماعی.

– تعیین توان ابعاد مدل AFECT در پیش­بینی علائم اختلال اضطراب اجتماعی.

– تعیین الگوی ارتباطی بین ابعاد مدل AFECT با علائم اختلال آگورافوبیا.

– تعیین توان ابعاد مدل AFECT در پیش­بینی علائم اختلال آگورافوبیا.

5 -1 سؤالات پژوهش

با توجه به فقدان پیشینه­ی پژوهشی خارجی و داخلی در این زمینه، نمی­توان در مورد ارتباط مدل  AFECT با اختلال­های طبقه­ی اضطرابی فرضیه­ای مطرح ساخت. لذا در مطالعه­ی حاضر، سؤالات پژوهشی مطرح گردیده است:

1- آیا مدل AFECT در جامعه­ی ایرانی از اعتبار و پایایی قابل قبول برخوردار است؟

2- آیا بین ابعاد مدل AFECT با علائم اختلال فوبی خاص رابطه وجود دارد؟

3- آیا ابعاد مدل AFECT توان پیش­بینی علائم اختلال فوبی خاص را دارند؟

4- آیا بین ابعاد مدل AFECT با علائم اختلال وحشتزدگی رابطه وجود دارد؟

5- آیا ابعاد مدل AFECT توان پیش­بینی علائم اختلال وحشتزدگی را دارند؟

6- آیا بین ابعاد مدل AFECT با علائم اختلال اضطراب فراگیر رابطه وجود دارد؟

7- آیا ابعاد مدل AFECT توان پیش­بینی علائم اختلال اضطراب فراگیر را دارند؟

8- آیا بین ابعاد مدل AFECT با علائم اختلال اضطراب اجتماعی رابطه وجود دارد؟

9- آیا ابعاد مدل AFECT توان پیش بینی علائم اختلال اضطراب اجتماعی را دارند؟

10- آیا بین ابعاد مدل AFECT با علائم اختلال آگورافوبیا رابطه وجود دارد؟

11- آیا ابعاد مدل AFECT توان پیش بینی علائم اختلال آگورافوبیا را دارند؟

6-1 متغیرهای پژوهش

در تحقیق حاضر، مدل ترکیبی سرشت عاطفی و هیجانی (AFECT) با 6 بعد هیجانی و 12 بعد عاطفی به عنوان متغیر­های پیش­بین و اختلال­های اضطرابی (فوبی خاص، اختلال وحشتزدگی، اختلال اضطراب فراگیر، اختلال اضطراب اجتماعی و آگورافوبیا) به عنوان متغیرهای ملاک بررسی شده­اند.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...