ازدواج بی‌گمان مقدس‌ترین کلمه زندگی و شیرین‌ترین خاطره هر فرد در عمر خویش است. ازدواج، پیوندی آسمانی در عرصه زندگانی است که سلامت روح و روان و خوشبختی و بهروزی زن و شوهر را تضمین می‌کند. متأسفانه در سالهای اخیر عوامل مختلفی از آن جمله نبود زمینه اشتغال، اسکان، ادامه تحصیل، بالا رفتن هزینه‌های زندگی، دگرگون شدن معیارهای انتخاب همسر، عوامل اجتماعی فرهنگی، اقتصادی و … سبب افزایش سن ازدواج و حتی ناتوانی بسیاری از دختران و پسران برای ازدواج شده است. همچنین تجملاتی شدن مراسم ازدواج که بسان مانعی آهنین در مقابل جوانان قرارگرفته، آیین‌های توخالی وبی هویت، انتظارات نامعقول، هزینه‌های سرسام‌آور و چشم و هم چشمی‌ها، جوانان را از ازدواج باز می‌دارد (حیدریان، 1386).

طی تحقیقات انجام شده توسط کاظمی‌پور (1383) سن ازدواج دختران در ایران از سال 1345به بعدبه تدریج افزایش یافته است و از 18.4 سال به 23.2 سال، در سال 1381 رسیده است. طبق تحقیقات وی بین ازدواج، سواد، تحصیلات، قومیت، محل سکونت و به طور کلی پایگاه اجتماعی ـ اقتصادی افراد رابطه وجود دارد نیز تغییرات سنی جمعیت (عدم تناسب سنی بین زنان و مردان ازدواج نکرده) از عوامل تأثیرگذار بر تغییرات سن ازدواج دختران در ایران بوده است.

ازدواج تأثیرات بسیار مثبتی بر روح و روان انسان دارد. از نظر علمی،‌ پزشکی ثابت شده است که افراد متأهل، کمتر در معرض خطرات روحی روانی چون افسردگی قرار دارند. اداره بهداشت عمومی ‌آمریکا طی تحقیقات علمی درباره ارتباط سلامت روان و ازدواج به این نتیجه رسیده است که بین «سلامت روانی» و «ازدواج» ارتباط معنی داری وجود دارد و افراد متأهل در مقایسه با افراد مجرد در وضع بهتری از سلامت روانی قراردارند و درصد کمی ‌از آنان به بیماریهای روحی و روانی مبتلا می‌شوند (حیدریان، 1384).

یکی از عواملی که تاثیر منفی روی سلامت روح و روان دارد ازدواج دیر هنگام است. ازدواج دیرهنگام در ایران جنبه اجتماعی دارد اما پیامدهای آن روانشناختی و زیست شناختی است (فدایی، 1384). تاخیر از دواج و به دنبال آن پدیده تجرد عوارض جبران‌ناپذیری را متحمل جامعه و جوانان می‌کند. . طبق تحقیقات و گزارشات موسسه بهداشت و سلامت‌روان (1980)، مشکلات اجتماعی زنان بیشتر از مردان است و زنان در جامعه با مشکلات به مراتب بیشتر از مردان روبرو هستند، لذا میزان آسیب پذیری روانی این قشر در جامعه بیشتر از مردان است.

زنان مجرد در مقایسه با زنان متأهل مشکلات زیادی را متحمل می‌شوند که نابسامانی‌های زیادی را برای آنها بوجود می‌آورد که این نابسامانی‌ها در آنها منجر به آسیب‌های روانی و جسمانی می‌شود. مهمترین پیامد منفی تجرد و عدم ازدواج دختران برای آنان عبارتنداز: احساس تنهایی و انزوا، احساس افسردگی و سرخوردگی و نیز احساس بی انگیزگی، پوچی و بی‌هدفی در زندگی، محرومیت از داشتن فرزند و سرکوب احساسات و عواطف مادری، محدودیت و نداشتن آزادی دخالت دیگران در کارها (حبیب پورگتابی، 1386).

زنان مجرد به لحاظ تجرد و برخورداری ناکافی از حمایت‌های اجتماعی در مقایسه با زنان متأهل در معرض آسیب‌های روانی و جسمی ‌قرار دارند. اگر یگانگی اجتماعی ضعیف باشد، در این صورت افراد از حمایت اجتماعی بی‌بهره می‌شوند و از همین روی سلامتشان در خطر می‌افتد. برعکس حمایت اجتماعی زیاد، افراد را از بیماری درامان نگه می‌دارد (آمسترانگ[1]، 1372).

روی هم رفته به نظر می‌رسد دختران مجرد سن بالا به لحاظ برخورداری ناکافی از حمایت‌های اجتماعی از طرف دوستان، جامعه، نزدیکان به لحاظ تجرد از یک سو و عوارض و لطمات ناشی از تجرد که بیشتر جنبه اجتماعی داشته و ناشی از تفاوت‌های جایگاه اجتماعی ـ اقتصادی خانواده، تغییرات ارزشی الگوی ازدواج، سنت، الگوهای فرهنگی حاکم بر ازدواج و انتخاب همسر، الگوی معاشرت اجتماعی خانواده (درون‌گرا و برون‌گرا بودن خانواده) و … می‌باشد، در معرض انواع فشارهای روانی، استرس، اضطراب و سایر آسیب‌های روانی – زیستی هستند.

1-2- بیان مسئله

یکی از اساسی‌ترین مقوله‌های حیات بشری مسائل مربوط به خانواده و زنان است. به میزان توجه به موضوع زنان و خانواده، جامعه، از سلامت و پویایی و تعالی برخوردار می‌گردد و بدون توجه و اهتمام به مسائل این گروه، امکان برخورداری از نسلی سالم، خلاق و پرتحرک و پویا وجود ندارد چرا که زنان نیمی ‌از پیکره جامعه‌اند و تاثیری مستقیم درسعادت و شقاوت نیم دیگر این پیکر دارند. لذا توجه به مسائل زنان در واقع یعنی توجه به تمامی‌ پیکره انسانی. زنان پایه واساس شکل‌دهی خانواده و جامعه هستند و در صورت هرگونه تغییر و تحول در جامعه، بالطبع شاهد تغییراتی در این نهاد نیز هستیم. افزایش سن ازدواج دختران و بروز پدیده تجرد در بین آنان از زمره این تحولات است که در نتیجه تغییرات کلان در سطح جامعه حادث شده است. زمان ازدواج و تشکیل خانواده از عوامل مختلفی تاثیر می‌پذیرد. توسعه و نوسازی در دنیای جدید، با تغییر سریع و قابل توجه شرایط اجتماعی و اقتصادی افراد، تغییر در زمان ازدواج و تأخیر آن را موجب شده است.

فروپاشی نظام‌های خانوادگی گسترده، جایگزینی اقتصاد تجاری و صنعتی به جای اقتصاد کشاورزی سنتی، پیچیده‌تر شدن تقسیم کار اجتماعی، گسترش تحصیلات همگانی و مشارکت بیشتر زنان در فعالیتهای اقتصادی و اجتماعی خارج از خانه، عواملی هستند که در تأخیر ازدواج نقش دارند (محمودیان، 1383). در تحقیقی که توسط حبیب پورگتابی (1386) در مورد علل بالا رفتن سن ازدواج دختران و پیامدهای تجرد قطعی برای آنها درگروه سنی 33 ساله به بالا انجام گرفت، مهمترین دلایل تجرد و عدم ازدواج پاسخگویان: پیدانکردن فرد مورد علاقه و دلخواه (43%)، عدم تفاهم اخلاقی و اختلاف طبقاتی از یک طرف و غرور کاذب و ایده‌‌ال‌گرایی (3/15%)، سخت‌گیری خانواده‌ها (6/7%)، عدم علاقه شخصی به تشکیل خانواده وقبول مسئولیت زناشویی ازیک طرف و عدم استقلال و مسئولیت پذیری پسران امروزی و وابستگی آنها به خانواده و قبول زناشویی از طرف دیگر (1/5%)، به ترتیب مهمترین دلایل تجرد دختران و تاخیر ازدواج در بین آنان بوده‌اند. طبق نتایج این تحقیق، 3/43 % از پاسخگویان از اینکه تاکنون ازدواج نکرده‌اند احساس ندامت کرده‌اند.

طبق پژوهش انجام شده توسط صمدی‌راد (1384)، روی 544 نفر از زنان هرگز ازدواج نکرده در گروه سنی 28 تا 55 سال، ازدواج نکردن و نداشتن همسر، مشکل بزرگ و اساسی اغلب دختران مجرد نیست بلکه بیشتر آنان وابستگی به خانواده پدری ونداشتن استقلال مالی یا در آمد شخصی را مهمترین مشکل خود می‌دانند. در این تحقیق بیشتر دختران ازدواج را یک امر ضروری دانسته و معتقدند که محدوده سنی مشخصی برای ازدواج وجود دارد که سن ازدواج نباید از آن محدوده بگذرد. بیشتر دختران معتقد بودند که امکان زندگی بدون دغدغه خاطر و نگرانی برای دختران مجرد در جامعه وجود ندارد. لذا تمایلی به جدا شدن از خانواده، علیرغم داشتن سن بیش از 28 سال، ندارند. اکثر دختران در این تحقیق حمایت‌های قانونی و سیاستهای اجتماعی را تبعیض آمیز و ناکافی دانسته و نداشتن مسکن مستقل و وجود نگرش‌های افراطی و اشتباه در مورد زندگی مستقل زنان مجرد، از مشکلات دختران بی‌همسر بوده است.

فرگوسن (2000)، در تحقیق خود با عنوان چالش سنتی که تعدادی از زنان امریکایی، چینی، ژاپنی ازدواج نکرده را بررسی کرده، به این نتیجه رسیده است که چگونگی زندگی زناشویی والدین، موقعیت این زنان به عنوان دختر بزرگ خانواده و یا تنها دختر، اهداف تحصیلی و فقدان خواستگار مناسب از جمله عواملی است که بر عدم تمایل آنها به ازدواج تاثیر گذاشته است. به گفته «فرگوسن» بر اساس تحقیقات محققینی مانند «گرسون» گولدشر و «ویت» دو عامل در تأخیر زمان ازدواج و عدم ازدواج زنان تاثیر بسیار داشته است، این دو عامل عبارت بودند از: تلاش برای تحصیلات بالا و شغل مناسب.

پدیده افزایش سن و در ادامه بروز تجرد در دختران باعث اختلال در کارکرد طبیعی نهاد خانواده شده و به دنبال این امر به طور طبیعی شاهد وجود نابسامانیهایی در جامعه خواهیم شد، نابسامانی‌هایی چون بحران میل جنسی، فسادهای اجتماعی، فرار دختران و … (حبیب پورکتابی، 1386). از عوارض نابسامانیهایی که در نتیجه پدیده تجردبه وجود می‌آید و حائز اهمیت است، می‌توان آسیب‌های روانی را اشاره نمود. در پژوهش‌های گسترده چسلر[2] و همکاران گزارش شده که در سالهای اخیر بیشتر مراجعان به درمانگاههای روانی را زنان تشکیل می‌دادند. پژوهش‌ها دردهه اخیر نشان می‌دهد که میزان ابتلا زنان به بیماریهای روانی بیشتر است. از 35 پژوهش انجام گرفته در این زمینه توسط گوو، در 34 مورد میزان بیماریهای روانی زنان بیشترازمردان است. به طور کلی به تعبیر روان‌پژوهان بیماریهای روانی موجب بی‌نظمی‌هایی در رفتار می‌شود و چنین افرادی به عنوان شخصیتهای ناهنجاریاناسازگار معرفی می‌شوند (معین‌الاسلام، 1390). در تحقیق انجام شده توسط فیاضی بردبار، مخبر و حجت (1385) به این نتیجه رسیدند که فاکتورهایی نظیر جنسیت، تأهل نقش تعیین‌کننده‌ای در افزایش آسیب‌شناسی روانی دارد.

یکی از عوامل مؤثر در بروز اختلالات روانی ناکامی‌ها هستند وقتی که تلاشهای فرد برای رسیدن به هدف بی‌نتیجه می‌مانند ناکامی ‌رخ می‌دهد ناکامی‌ها می‌توانند ناشی از احساس تبعیض و بی‌عدالتی، احساس تنهایی، احساس ضعف، احساس بی‌کفایتی و … باشند. ناکامیها و فشارهای روانی در رسیدن به اهداف، استرس‌آفرین هستند که به نوعی موجب اختلال روانی می‌شود (آزاد، 1389). در تحقیق انجام شده توسط چارلز، پیزا، موگل، اسلیوینسکی و آلمیدا (2013)، روی 711 نفر در گروه سنی 25 تا 47 سال آزمودند که چگونه سطوح هیجانات منفی روزمره و واکنشهای هیجانی درپاسخ به استرسهای روزانه، اختلالات هیجانی عمومی‌ و اختلالات اضطرابی و افسردگی و سایر اختلالات روانی را پیش بینی می‌کنند.

تجرد و افزایش سن ازدواج به عنوان استرسور عمل می‌کند. استرسهای به ظاهر کوچک و بی‌اهمیت در طولانی مدت باعث اختلال درسلامت روانی و آسیبهای روانی می‌شوند که از جمله آسیب‌های روانی می‌توان شکایت‌های جسمانی یا اختلالات روان تنی، وسواس و اجبار، حساسیت در روابط متقابل، پرخاشگری، ترس مرضی، افسردگی، اضطراب، افکار پارانوئید و روان‌پریشی را نام برد که به انحاء مختلف موجب اختلالات کارکردی، رفتاری، شناختی، اجتماعی در فرد می‌شوند.

اداره بهداشت عمومی ‌آمریکا طی تحقیقاتی علمی ‌درباره ارتباط سلامت روان و ازدواج به این نتیجه رسیده است که بین «سلامت روان» و «ازدواج» ارتباط معنی‌داری وجود دارد و افراد متأهل در مقایسه با افراد مجرد در وضع بهتری از سلامت روانی قرار دارند و درصد کمی ‌از آنان به بیماری‌های روحی روانی مبتلا می‌شوند این نهاد، سلامت و بهداشت روانی، انس و آرامش و جایگاه شغلی و اقتصادی را ازدیگر مزیتهای ازدواج می‌داند (به نقل از حیدریان، 1384). اگر به وسیله ازدواج در سن مناسب، نیازهای جنسی طبیعی برآورده نشود، دو راه وجود داردکه هر دو نامناسب هستند: نخست آن که امکان دارد عده‌ای به روشهای انحرافی و یا روابط خارج از شرع و عرف جامعه متوسل شوند که زیانهای مختلف آن کاملاً آشکار است. دوم اینکه سعی در انکار غریزه جنسی کنند که هر چند ممکن است به ظاهر در این کار موفق شوند اما پیامدهایی به شکل اختلالات روانی و رفتاری درپی خواهد داشت، که از جمله آنها می‌توان حالت‌های تحریک‌پذیری، پرخاشگری شدید و یا گوشه‌گیری افراطی را ذکر کرد (فدایی، 1384).

از جمله عواملی که درسلامت روانی زنان وآسیب‌پذیری آنها بسیار مهم است، کیفیت بهره‌مندی از عوامل زمینه‌ای اجتماعی و حمایتهای اجتماعی است. کیفیت برخورداری زنان مجرد از حمایت‌های اجتماعی و عوامل زمینه‌ای اجتماعی متفاوت از زنان متأهل می‌باشد. لذا زنان مجرد در معرض آسیب‌های روانی بیشتری در جامعه نسبت به زنان متأهل قرار دارند.

از جمله عوامل زمینه‌ای مهم که در بروز مشکل تجرد دختران و متعاقب آن آسیب‌های روانی زنان مجرد تاثیرگذار بوده و نقش عمده‌ای ایفا می‌کنند، عبارتند از:

عوامل میانی: ضعیف شدن هنجارهای سنتی، دگرگونی در الگوی ازدواج، اوضاع اقتصادی واجتماعی جامعه، مشکلات پدید آمده در روند ازدواج.

پایان نامه

عوامل خرد: پایگاه اجتماعی و اقتصادی خانواده (شغل پدر، تحصیلات اعضای خانواده و میزان در آمد خانواده)، پایبندی مذهبی، انتظارات از ازدواج، محدودیت در یافتن همسر مناسب، بی‌اعتمادی به جنس مخالف، نگرش به ازدواج ترتیب داده شده یا خودانتخابی، تعداد اعضای خانواده، محدودیت اعمال شده از طرف خانواده‌ها (حبیب پورگتابی، 1386).

طبق تحقیقات انجام شده توسط کاظمی‌پور (1383)، بین سن ازدواج دختران و سواد، تحصیلات و قومیت و محل سکونت و به طورکلی طبقه اجتماعی- اقتصادی افراد ارتباط وجود دارد. هر چقدر خانواده از طبقه اجتماعی- اقتصادی بالاتر برخوردار باشد میزان تجرد دختران در آن کمتر است. زنان مجرد نسبت به زنان متأهل ازحمایت اجتماعی پایین‌تری برخوردار هستند.

پژوهش‌ها در زمینه معنادار بودن رابطه حمایت اجتماعی با سلامت جسمی‌ و روان‌شناختی افراد از سال 1970 آغاز شد زمانی که حمایت اجتماعی به عنوان عامل اصلی ابتلا به بیماری‌های مختلف معرفی گردید. در افراد عادی حمایت اجتماعی در ارتباط با شرایط متعدد پزشکی از قبیل: سرطان، ایدز، ام اس. و اختلالات روان شناختی از قبیل: اضطراب، افسردگی، استرس، اعتیاد، مورد بررسی قرار گرفته است (کرونیستر[3]و همکاران، 2008). کاب[4] (1976)، دریافت که حمایت اجتماعی، نقش حمایتی رابرای افراد در معرض خطرناشی ازحالات متعدد پاتولوژیکی مثل آرتریت‌ها، الکلیسم وافسردگی ایفا می‌کند. حمایت اجتماعی نه تنها رابطه مثبتی باسلامت و بهزیستی و نیز بهبودی پس از وقایع آسیب‌زا دارد بلکه رابطه منفی نیزبا استرس و مرگ و میر دارد (کرونیستر وهمکاران، 2008، پرتی[5] وپترانتونی [6]، 2009، بارکر، 2010، تاکت[7]، 2011).

از این‌رو دختران مجرد سن بالا به لحاظ اینکه از درجه حمایت‌های اجتماعی کمتری نسبت به زنان متأهل برخوردار هستند، این قشر از زنان در معرض آسیب‌پذیری بیشتری قرار دارند. حال با توجه به بررسی‌های انجام شده و وجود یک سری خلاء‌های موجود در زمینه بررسی و حل مشکلات زنان مجرد از لحاظ عوامل زمینه‌ای اجتماعی و حمایت‌های اجتماعی و آسیب‌های جسمانی و روانی ناشی از آن و اهمیت دختران به عنوان قشر حیاتی از جامعه که بنا و فلسفه وجودی خانواده و برخورداری ازنسلی سالم، خلاق، پرتحرک، وابسته به آنها و سلامت جسمانی و روانی آنهاست، و با توجه به خطرات و مشکلات ناشی از پدیده تجرد آنها، که متوجه جامعه و این قشر عظیم است وآسیب به آنهابه منزله آسیب به تمامی پیکره وجود انسانی و جامعه می‌باشد که عوارض جبران‌ناپذیر جسمی، روانی، اجتماعی را متحمل جامعه بشری می‌نماید، و از سویی همواره شاهد این درد بزرگ و رو به فزون درجامعه پیرامون خودکه دل هر دردمندی رابانگاه بصیرت آمیز به درد می‌آورد، این پژوهش در صدد است به این مسئله بپردازد که عوامل زمینه‌ای اجتماعی (طبقه اجتماعی-اقتصادی خانواده، نحوه معاشرت اجتماعی خانواده از نظر درون‌گرا و برون‌گرا بودن، میزان پایبندی به ارزشهای سنتی ازدواج) و حمایت‌های اجتماعی چه نقشی در آسیب‌های روانی زنان مجرد دارد؟ و آیا نیمرخ آسیب‌های روانی زنان مجرد در مقایسه با نیمرخ آسیب‌های روانی زنان متأهل متفاوت است؟

1-3- اهمیت و ضرورت تحقیق

سلامت، توسعه و پایداری و قوام جامعه مستلزم داشتن انسانهای سالم و توانمند است. به میزان توجه به موضوع زنان و خانواده، جامعه از سلامت و تعالی برخوردار می‌گردد و بدون توجه و اهتمام به مسائل و مشکلات این گروه امکان برخورداری از نسلی سالم، خلاق و پرتحرک و پویا وجود ندارد چرا که زنان نیمی از پیکره جامعه هستند و تأثیری مستقیم در سعادت و شقاوت نیم دیگر این پیکره دارند. لذا توجه به مسائل زنان در واقع یعنی توجه به تمامی ‌پیکره انسانی و جامعه.

امروزه یکی از مشکلاتی که جامعه با آن روبرو بوده و به معضل آسیب اجتماعی ـ روان‌شناختی تبدیل گردیده، پدیده افزایش سن ازدواج در دختران و پدیده تجرد در آنهاست.

عوامل مختلفی پدیده تجرد دختران را به وجود می‌آورد از جمله، میزان سواد، تحصیلات، قومیت، محل سکونت و به طورکلی طبقه اجتماعی ـ اقتصادی خانواده. هر چقدر خانواده از طبقه اجتماعی ـ اقتصادی بالاتری برخوردار باشد میزان تجرد دختران در آن کمتر است. برخی از عوامل زمینه‌ای اجتماعی موجود در بروز پدیده تجرد دختران از قبیل فرهنگ رایج جامعه، تغییر معیارهای انتخاب همسر، درون‌گرا و معاشرتی نبودن خانواده، طبقه اجتماعی- اقتصادی خانواده، تغییر در روند رسم و رسوم ازدواج، مدرنیته شدن جامعه و … نقش اساسی را سبب گردیده است (کاظمی‌پور، 1383). زنان مجرددرجامعه، در مقایسه با زنان متأهل از حمایت اجتماعی ساختاری کمتری در مقایسه با زنان متأهل برخوردارند (کاپلان[8] و همکاران، 1994).

سطوح پایین حمایت اجتماعی با افزایش هیجانات منفی و نامطلوب ارتباط دارند (کسلر و مکلود[9]، 1995)، و این هیجانات منفی ممکن است بر سطح برخی از هورمون‌ها و دستگاه ایمنی تاثیر داشته باشند (کوهن[10] و همکاران، 1997، کیکالت- گلاسر[11] و همکاران، 1984).

زنان مجردی که در سنین بالا قرار دارند به دلیل کمبود حمایت اجتماعی و عوارض تجرد مستعد بروز آسیب‌های روانی هستند، آسیب‌هایی چون افسردگی، اضطراب، استرس، وسواس، اختلالات روان ـ تنی و سایر آسیبهای روانی. از آنجایی که توجه به مسائل و مشکلات زنان ازآن جمله زنان مجرد که نقش حیاتی در برخورداری از نسلی سالم، خلاق و پرتحرک داشته و پایه و اساس خانواده و جامعه می‌باشند و سهل انگاری در توجه به این امر مهم، تبعات و عواقب ناگوار و جبران‌ناپذیر را برای جامعه و خانواده‌ها متصور می‌نماید، از طرفی وجود یک سری خلاء‌های موجود در زمینه بررسی و حل مشکلات زنان مجرد در زمینه‌های اجتماعی و آسیب‌های روانی ناشی ازآن که باعث می‌شود علاوه بر تاثیرات منفی و ناگوار روی نیروی فعال و قشر حیاتی و جوان جامعه، متحمل ضرر و زیان‌های فراوان اقتصادی و اجتماعی و تحمل هزینه‌های تشخیصی و درمانی و سایر معضلات اجتماعی گردیم، لذا انجام مطالعات بیشتر در این زمینه و انجام تحقیق حاضر در جهت شناسایی درجه اهمیت و مداخله به موقع پیشگیرانه، ضروری و لازم به نظر می‌رسد.

1-4- اهداف تحقیق

1-4-1- هدف کلی

تعیین نقش عوامل زمینه‌ای اجتماعی و حمایت اجتماعی در نیمرخ آسیب‌های روانی زنان مجرد و متأهل بالای 30 سال

1-4-2- اهداف اختصاصی

1- مقایسه زنان مجرد و متأهل بالای 30 سال از نظر طبقه اجتماعی- اقتصادی خانواده

2- مقایسه زنان مجرد و متأهل بالای 30 سال از نظر نحوه معاشرت اجتماعی خانواده

3- مقایسه زنان مجرد و متأهل بالای 30 سال از نظر حمایت اجتماعی ادراک شده

4- مقایسه نیمرخ آسیب­های روانی زنان مجرد و متأهل بالای 30 سال

5- تعیین سهم هریک از عوامل زمینه‌ای و حمایت اجتماعی ادراک شده در آسیب­های روانی زنان مجرد بالای 30 سال

6- تعیین سهم هریک از عوامل زمینه‌ای و حمایت اجتماعی ادراک شده در آسیب‌های روانی زنان متأهل بالای 30 سال

1-5- سؤالات پژوهش

1- آیا زنان مجرد بالای 30 سال در مقایسه با زنان متأهل از طبقه اجتماعی ـ اقتصادی پایین‌تری برخوردارند؟

2- آیا زنان مجرد بالای 30 سال در مقایسه با زنان متأهل از معاشرت اجتماعی ‌ـ خانوادگی پایین‌تر برخوردارند؟

1-6- فرضیه‌های پژوهش

1- زنان مجرد بالای 30 سال در مقایسه با زنان متأهل از حمایت اجتماعی ادراک شده پایین‌تری برخوردارند.

2- زناان مجرد و متأهل بالای 30 سال از نظر نیمرخ آسیب‌های روانی متفاوتند.

3- عوامل زمینه­ای و حمایت اجتماعی ادراک شده می­توانند آسیب‌های روانی زنان مجرد را پیش‌بینی کنند.

4- عوامل زمینه­ای وحمایت اجتماعی ادراک شده می‌توانند آسیبهای روانی زنان متأهل را پیش‌بینی کنند.

1-7- متغیرهای پژوهش

الف‌ـ متغیر مقوله‌ای: تجرد و تأهل

ب‌ـ متغیرهای مقایسه‌ای:

1- حمایت اجتماعی ادراک شده

2- عوامل زمینه‌ای اجتماعی در سه سطح

ـ طبقه اجتماعی ـ اقتصادی خانواده

ـ نحوه معاشرت اجتماعی خانواده

ـ پایبندی به ارزش‌های سنتی ازدواج

3- آسیب‌های روانی

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...