– دیدگاههای توسعه پایدار شهری با توجه به محیط زیست

دیدگاههای زیست محیطی نخست در جوامع غربی با بروز مسائل و مشکلات روز افزون زیست محیطی پدید آمد که ریشه در نابسامانی‌ها وعدم تعادلهای محیط زیست جوامع صنعتی داشت. با اشاعه فرهنگ غربی در جوامع توسعه نیافته، مفاهیم زیست محیطی نیز به عنوان بخشی از این فرهنگ، تسری یافت و بعدها در پی اجلاسهای جهانی پی در پی، توجه به ملاحظات زیست محیطی بر راهبردهای توسعه، سایه افکند. البته در کشورهای توسعه نیافته نیز، فقر و رشد سریع جمعیت، بهره‌برداری نامناسب و مفرط از منابع طبیعی و تخریب آن، بی‌توجهی به توان اکوسیستمها با تراکم جمعیت و فعالیت و … جملگی و توامان موجب به هم ریختگی تعادلهای زیست محیطی شده و بستر مناسبی برای شکل‌گیری دیدگاههای زیست محیطی فراهم ساخت.

توسعه پایدار[1]، اساسی ترین نظریه در این زمینه است که تمامی زمینه های توسعه از جمله توسعه شهری را نیز در بر می‌گیرد، این نظریه که با پی‌گیری نهادهای بین‌المللی در دهه اخیر به یک میثاق جهانی مبدل شده بر این مبنا شکل گرفته که نباید با تأمین نیازهای نسل کنونی، نیازهای توسعه آتی به مخاطره افتد.

2-10-1- تعریف سازمان خواربار جهانی (فائو)

توسعه پایدار، مدیریت و حفاظت از منابع پایه‌ای، استفاده از دستاوردهای تکنولوژیکی و پی‌ریزی ساختار تشکیلاتی مناسب است تا نیازهای انسانی نسلهای کنونی و آتی به طور مستمر و مطلوب تضمین شود. به تعبیر دیگر توسعه پایدار، حفاظت از منابع اراضی و آب، منابع ژنتیک گیاهی و جانوری به گونه‌ای است که مخرب محیط زیست نباشد و ضمناً از نظر فنی مناسب، از نظر اقتصادی با ارزش و از نظر اجتماعی مورد قبول پذیرش باشد. توسعه پایدار شهری که اینک بیش از هر دیدگاهی مورد قبول و عنایت است، در سالهای اخیر دستخوش تحولی اساسی بوده و از محدوده تعادلهای زیست محیطی فراتر رفته و تعادلهای اقتصادی، اجتماعی را نیز در بر گرفته است.

 

2-10-2- تئوریهای توسعه منطقه‌ای

«هیرشمن» “Hirschman” و«میردال Myrdal» از نخستین کسانی بودند که در راه کاربردهای مکانی فرایند توسعه را شناختند و از این طریق برای ایجاد پیوند میان مدلهای رشد اقتصادی و نظریه توسعه منطقه‌ای اقدام کردند. در واقع، توجه اصلی هیرشمن به رشد اقتصادی متمرکز بود. وی به ویژه با نظریات «نورکز» در مورد رشد متوازن، مخالفت می‌ورزید و معتقد بود که توسعه اقتصادی از طریق زنجیره عدم توازن به وجود می‌آید و سرمایه‌گذاریهای جدید در نتیجه افزایش بازده فعالیتهای موجود، انجام می‌شود.

در نتیجه، رشد، نامتوازن خواهد شد. صنایع جدید در نزدیکی صنایع موجود مستقر می‌شوند و نقاط رشد معینی را ایجاد می‌کنند. این تمرکز مکانی، با عقب‌ماندگی نواحی دیگر همراه خواهد بود و نتیجه آن، قطب‌بندی منطقه‌ای و گسترش ناهمگون توسعه از نظر جغرافیایی است. در پی آن، آثار «نفوذکننده» متعددی، تصحیح این عدم توازن را تضمین خواهد کرد.

«میردال»، بسیار بیشتر از «هیرشمن»، به این نکته معتقد است که توسعه، یک روند کنش متقابل بین نواحی مختلف است که تفاوتهای ابتدایی در زمینه موفقیت آتی را افزایش می‌دهند. او همچنین بر این باور است که وقتی توسعه اقتصادی به سطح معینی برسد، این تفاوتها برابر خواهند شد. در این فرایند، دو مکانیزم اساسی به نامهای گسترش[2] و واپس‌روی[3] مطرح می‌شوند. مثلاً هنگامی که یک مرکز شهری در حال توسعه، تولید کشاورزی در نواحی مجاور خود را تحرک می‌بخشد، گسترش به وجود می‌آید.

سالخوردگی جمیعت در مناطق پرجمعیت، مثالی برای واپس‌روی است. یکی دیگر از آثار کاملاً شناخته شده واپس روی، فرایند انتقال سرمایه از نواحی توسعه نیافته به مناطق کاملاً توسعه یافته است.

در کشورهای فقیر، غالباً قدرت اقتصادی و سیاسی با هم آمیخته است و در مناطق نسبتاً توسعه یافته متمرکز شده و باعث تشدید نابرابری جغرافیایی می‌شوند. یکی از نتایج این امر این است که نواحی عقب‌مانده، فراموش شوند و سرمایه‌گذاری کمتری را در امور زیربنایی و غیره دریافت کنند. بر اساس برداشت «روند ینلی» و «رادل»، خوش‌بینی «هیرشمن» درباره گسترش توسعه به نواحی عقب‌مانده، واقعیت خارجی ندارد و دست کم نیازمند کنشی آگاهانه است. بر اساس شناخت میردال، چنین بر می‌آید که

مقالات و پایان نامه ارشد

نیروهای قطب‌بندی کننده، غالباً قویتر از مکانیزمهای گسترش هستند. به منظور اجتناب از قطبی شدن بیش از اندازه (مثلاً رشد کنترل نشده شهرهای بزرگ)، این مکانیزمهای گسترش، باید از ابتدا با اقدامات برنامه‌ریزی شده تقویت شود که البته این امر، به برنامه‌ریزی منطقه‌ای نیرومندی نیاز خواهد داشت.

2-10-3- روش منطقه‌ای‌کردن

معمولاً طبقه‌بندی و ترسیم خطوط مناطق، به یک یا چند روش از سه نظریه متفاوت زیر صورت می‌گیرد :

2-10-4- مناطق همگن[4]

ترسیم خطوط نواحی همگن، هدف اولین نظریه است، معیار اصلی مورد استفاده برای تعیین وجوه تمایز بین مناطق متفاوت است و به هدفهای مورد نظر بستگی دارد. ارتفاع از سطح دریا، شکل زمین، میزان بارندگی، نوع فعالیت اقتصادی غالب (مانندکمربند ذرت در آمریکا) یا ترکیبی از چند عامل، ممکن است به عنوان معیار شناخته شوند. در مورد حالت اخیر، شاید استفاده از روشهای آماری، مانند اعداد شاخص یا تحلیل عوامل، ساده‌تر باشد. ضابطه همگنی نشان می‌دهند که میزان تفاوت با سایر مناطق، از تفاوتهای داخلی بیشتر است.

2-10-5- مناطق عملکردی

تلاش دیدگاه دوم، ترسیم خطوط مناطق عملکردی است، که مناطق قطبی شده یا به اعتقاد «هیل هورست»، مناطق گره‌ای نیز خوانده می‌شوند. این مفهوم بر این نظریه استوار است که مردم برای فعالیتهای خود به فضایی نیازمندند و بنابراین دارای جایگاهی هستند. حداقل این فعالیتها، شامل امور اداری، اقتصادی، سیاسی، تفریحی و اجتماعی می‌شود. محتوای این موضوع، در واقع روابطی است که از اینگونه فعالیتها منتج می‌شود و مستلزم حمل و نقل و یا ارتباط میان جایگاه‌های مختلف است. بدین ترتیب، مفهوم گره‌ای، بر تفاوتهای درون منطقه‌ای تأکید می‌ورزد. تخصص فزاینده (تقسیم کار)، جریان را به سمت کانون‌یابی این روابط در فضا هدایت می‌کند. الگوی خطوط متقارب حاصله، از ابتدا به سمت مراکز بزرگتر جهت داده می‌شود.

اگر بتوانیم عملکردهایی را که فقط از طریق بزرگترین مراکز صورت می‌گیرد، حذف کنیم، انتخاب مناطق از طریق اتصال نقاط کم تراکم امکان‌پذیر می‌شود، البته این کار باید به ترتیبی صورت گیرد که برای هر شهر درجه دوم، فعالیتهایی که در شهرهای درجه دوم دیگر متمرکز است، در نظر گرفته نشود.

[1]- Sustainable Development

[2]- Spread

[3]- Back Wash

[4]-Homogeneous Regions

 


موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...