۲-۸-ابعاد هوش معنوی:

 

ابعاد هوش معنوی از دیدگاه سیسک و آمرام در موارد زیر خلاصه می شود:

 

دانش درونی، شهود عمیق، شناخت خود و یکی شدن با طبیعت و جهان، توانایی حل مسئله، هدایت باطنی و استفاده از سبک های تعالی مثل شهود برای حل مسائل، پذیرش و عشق یه حقیقت، زندگی کردن در تعادل همراه با روحانیت و دیدگاه سیستمی کل گرا برای دیدن ارتباط درونی میان هر چیزی و غیره…(سهرابی، ۱۳۸۷) و (آمرام، ۲۰۰۹)

 

زهر و مارشال نیز ابعاد هوش معنوی را در قالب جدول زیر طبقه بندی نمودند.

 

جدول شماره۲: ابعاد هوش معنوی بر اساس دیدگاه زهر و مارشال (ویلگلورث، ۲۰۰۲)

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

خودآگاهی

 

بدانید واقعا” که هستید و چگونه با دنیای پیرامون خود ارتباط برقرار می کنید.

تعیین ارزش‌ها و چشم انداز (آرمان گرایی)

 

نهایت انسانیت ما در چشم انداز و ارزش های ما مشخص خواهد شد.

قابلیت مواجهه با مشکلات و ناملایمات و حتی به فرصت تبدیل کردن آن ها

 

کنار آمدن با اشتباهات و مشکلات و درس گرفتن از آن ها

کل نگری

 

مشاهده ارتباط بین چیزها و امور:

 

مشتاق بودن نسبت به همه چیز

تنوع پذیری

 

کنار آمدن با تنوع، برای مثال دیدن جنبه‌های متفائت هر فرد و تشویق به دانستن ارزش این تفائتها و شکرگزاری بابت آن ها

مستقل بودن (شهامت)

 

واژه ای روانشناسانه که به معنای شهامت است نه سازگاری و همرنگ جماعت شدن، داشتن شجاعت کافی برای عمل برخلاف عرف رایج (استقلال از محیط)

تمایل به پرسیدن چرا؟

 

پرسیدن سوالات اساسی و یافتن پاسخ های بنیادین

قابلیت چارچوب بندی

 

دوباره موضوعات

 

مشاهده پدیده ها در زمینه ای وسیع تر

خودجوش بودن

 

انجام اعمال بر اساس بینش خود و پاسخگو بودن بابت آن ها به دنیا و عمل نکردن بر اساس ترس و هوس

۲-۹-رشد هوش معنوی:
آگاهی هشیارانه و سازگاری با وقایع و تجارب زندگی و پرورش خود آگاهی از جمله عوامل اصلی رشد هوش معنوی تلقی می‌شوند. وگان معتقد است هوش معنوی از طریق افزایش وسعت نظر و داشتن نقطه نظرهای مختلف، حساسیت زیاد نسبت به تجارب و واقعیاتی نظیر حالت تعالی (ماورایی) و موضوع های معنوی و فهم عمیق تر نمادها افزایش می‌یابد (نازل، ۲۰۰۴)

 

هوش معنوی را می توان با تمرین های مختلف توجه، تغییر هیجانات و تقویت کردن رفتارهای اخلاقی افزایش داد، زمانی که موضوعات هیجانی یا اخلاقی حل نشده باقی می مانند از رشد معنی جلوگیری می‌کنند. بلوغ معنوی به عنوان یکی از جلوه های هوش معنوی، شامل درجه ای از بلوغ هیجانی و بلوغ اخلاقی (روحیه اخلاقی) و رفتار اخلاقی می شود و خردمندی و دلسوزی برای دیگران را صرف نظر از جنس، قومیت،سن یا نژاد در بر می‌گیرد (وگان، ۲۰۰۲).
زهر و مارشال معتقدند هوش معنوی از طریق جستجوی معنای اصلی موقعیت ها، مطرح کردن «چرا» برای مسائل و تلاش برای برقراری ارتباط میان رویدادها رشد، می‌کند. همچنین یادگیری و گوش دادن به پیام های شهودی راهنمایی کننده با صدای درونی، متفکر بودن، بالا بردن خود آگاهی، آموختن از اشتباهات و صداقت داشتن با خود باعث افزایش هوش معنوی می شود (نوبل، ۲۰۰۱؛ زهر و مارشال، به نقل از نازل، ۲۰۰۴).

 

۲-۱۰-کاربردهای هوش معنوی:

 

کاربرد هوش معنوی در زندگی فرد می‌تواند ارتباط شخص را با خود، دیگران و خدا و به خصوص پرورش خودآگاهی فرد تسهیل کند. با تکیه بر اعتقادات فرد، هوش معنوی قادر به تسهیل و ارتقاء آگاهی و احساس ارتباط با خدا و حضور خدا می شود( نازل، ۲۰۰۴). استفاده از هوش معنوی در رهبری سازمان، توجه به تلفیق و کاربرد معنویت در عملکرد سازمانی و اثربخشی رهبری رشد فزآینده ای یافته است( آمرام، ۲۰۰۹). زمانی که افراد، اشتباهات درونی خود را عمیقاً درک کنند، آن را تکرار نخواهند کرد و از ترس و آشفتگی در برابر تغییر رها خواهند شد که این عمیق ترین سطح هوش معنوی است. ادواردز (۲۰۰۳) سوالی ‌به این صورت مطرح کرد که ”آیا استفاده از معنویت برای حل مشکلات دلالت بر این دارد که مجموع هایی از مشکلات به طور ویژه می‌توانند به وسیله معنویت فرد حل شوند“، و ”همچنین اثربخشی این شکل مسأله در مقابل شکل های گوناگون غیر معنوی مورد پرسش قرار گرفت“. در این راستا امونز (۲۰۰۰) و مک هاوک (۲۰۰۲) بیان کردند که از هوش معنوی میتوان برای حل مشکلات روزانه استفاده کرد، در حالی که ولمن (۲۰۰۱) هوش معنوی را اصولاً در جهت حل مسائل وجودی و اخلاقی دانسته است. ادواردز نیز بین استفاده از هوش معنوی برای حل مشکلات و استفاده از آن ها در حل مسائل غیر معنوی تمایز قائل می شود. برای مثال فردی که در پایان عمر خود به سر می‌برد ممکن است ارزش‌های معنوی و اعتقادات وجودی برای روشن کردن احساس معناداری در این مرحله از زندگی را آزمایش کند. این فرایند می‌تواند جلوهای از هوش معنوی باشد، اما نکته مهمی که این دیدگاه از آن چشم پوشی می‌کند آن است که یک فرد معنوی، همه ابعاد زندگی اش معنوی خواهد بود. ایده جداسازی موضوعات و مشکلات معنوی از غیرمعنوی، برای به کارگیری استراتژی های متفاوت حل مسأله، چالش پذیر است. جستجو برای معناداری و دیدن مفهومی بزرگتر از زندگی می‌تواند تقریباً هر واقعه و تجربه زندگی را در برگیرد. به طور مشابه، بعضی از توانایی ها و صفات هوش معنوی مثل حکمت، خودآگاهی، استدلال خلّاق، کمال، دلسوزی و پرسش سئوالات”چرایی“، می‌تواند با موضوعات و مشکلات بالاتری، جدای از موضوعات معنوی یا وجودی، مرتبط باشند. مثلا آن ها می‌توانند برای مفهوم سازی و تحلیل رابطه مشکلات و همچنین برای برنامه ریزی وفرمول بندی سیاست‌های سازمان و بیانیه های مأموریت‌ سازمانی به کارگرفته شوند(نازل، ۲۰۰۴). هوش منطقی حقایق و اطلاعات و استفاده منطقی و تجزیه و تحلیل آن ها را در تصمیم گیری دنبال می‌کند. هوش عاطفی شامل درک و کنترل احساسات و عواطف خود است. هوش معنوی دربردارنده موارد زیر در محیط کاری است؛

 

۱-یافتن و به کارگیری منابع عمیق درونی که امکان توجه به دیگران و نیز توان تحمل و تطابق با آن ها را به ما می‌دهد

 

۲- ایجاد احساس هویت فردی روشن و با ثبات در محیط‌های با روابط کاری متغیر

 

۳- توانایی درک معنای واقعی رویدادها و حوادث، و قابلیت معنادار کردن کار

 

۴- شناسایی و همسوسازی ارزش‌ها با اهداف فردی و سازمانی

 

۵- زندگی کردن با ارزش‌ها بدون سازش پذیری از موضع ضعف، که این امر منجر به حس انسجام فردی می شود

 

۶- درک و شناخت”علت درست “ افکار و رفتار خود و توان اثرگذاری بر آن ها.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...