کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل


مرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30 31



جستجو


 



تعریف و مفهوم ارزیابی عملکرد محیط

از واژه ارزیابی عملکرد تعاریف بسیاری ارائه شده است به منظور درک صحیح هر پدیده یا موضوع لازم است آن پدیده تعریف شده تا برداشت و فهم مشترکی از آن حاصل شود. موضوع ارزیابی عملکرد نیز از این قاعده مستثنی نیست. ارزیابی فرایند جمع آوری و تفسیر نظام دار شواهدی است که در نهایت به قضاوت ارزشی با چشم داشت به اقدامی معین بینجامد» در این تعریف چهار عنصر کلیدی وجود دارد. اول آنکه استفاده از اصلاح نظام دار بیانگر آن است که اطلاعات مورد نیاز به درجه ای از دقت تعریف می شود و تلاش برای به دست آوردن آنها با برنامه ریزی صورت می گیرد. دومین عنصر تعریف بیبای «تفسیر شواهد» گاهی در ارزیابی نادیده گرفته می شود. اطلاعات جمع آوری شده در هر زمینه ارزیابی، خواه ناخواه تفسیر می شوند تا سومین عنصر یعنی«قضاوت ارزشی» شکل بگیرد.ارزیابی از حد توصیف فراتر می­رود. عامل ارزیابی براساس اطلاعاتی که جمع آوری کرده است به تفسیر آنها می پردازد و قضاوت ارزشی می کند. اگر فعالیت جمع آوری اطلاعات و تفسر آنها به «داوری ارزشی» ختم نشود ارزیابی صورت نگرفته است.آخرین عنصر تعریف با چشم داشت به اقدامی معین است ارزیابی اگر به اقدام منتهی نشود، چیزی جز اتلاف منابع نخواهد بود(طبرسا ، ۱۳۷۸: ۱۵). ارزیابی عملکرد و یا سنجش عملکرد، فرایندی است که بوسیله آن یک مدیر رفتارهای کاری کارکنان را از طریق سنجش و مقایسه آنها با معیارهای از پیش تنظیم شده ارزیابی می کند، نتایج حاصله را ثبت می کند و آنها را به اطلاع سازمان می رساند، یک سیستم ارزیابی عملکرد، فعالیت های سازمانی مرتبط با موضوع ارزیابی عملکرد را شامل می شود(گریفین ، ۱۳۸۵: ۴۷۹).

ارزیابی عملکرد دربعد سازمانی معمولا مترادف با اثربخشی فعالیتها است. منظور از اثربخشی میزان دستیابی به اهداف و برنامه ها با ویژگی کارآ بودن فعالیت ها و عملیات است.

ارزیابی عبارت است از روشی که بوسیله آن میزان نزدیکی عملیات انجام شده با انتظارات مورد نظر سنجیده می شود. بعبارت دیگر ارزیابی مقایسه ای بین آنچه وجود دارد با آنچه مورد نظرمطلوب است. به بیان دیگر ارزیابی عبارت است از تعیین ارزش، اهمیت، شایستگی یا مطلوبیت یک چیز است این امر با روش جستجوی منظم و قضاوت کردن سروکار دارد(بازرگان ،۱۳۸۰: ۵۳). منظور ارزیابی عملکرد سازمان عبارت است از فرایندی است که بوسیله آن بتوان مجموعه اقدامات، فعالیت ها، برنامه های کوتاه مدت، میان مدت و بلند مدت را در زمان معینی از فصول به نحو احسن کنترل و نظارت نمود(عبدی ،۱۳۸۱: ۳۰).

در صورت اجرای صحیح نظام ارزیابی عملکرد بخصوص در بخش های دولتی و دستاوردهای متعددی به شرح ذیل برای دولت یا سازمان موضوع ارزیابی حاصل خواهد شد:

۱) توسعه فرایند هدف گذاری صحیح؛ ۲) تقویت فرایند بهبود دائمی؛۳) استفاده بهینه از منابع بخصوص منابع انسانی سازمان؛ ۴) ارتقای توان دستیابی سازمان به اهداف و در نتیجه اثربخشی آن؛ ۵) تصمیم گیری دقیق تر مسئولین به واسطه مشخص شدن نقاط قوت و ضعف عملکردها؛ ۶) افزایش مشارکت جامعه با مجموعه دولت به واسطه آگاهی آنها از عملکرد دولت؛ ۷) افزایش مشارکت کارکنان در امور، نهادینه شدن پذیرش تغییر و تحول در جامعه و به تبع آن در مجموعه دولت(خداداد حسینی، انور

مقالات و پایان نامه ارشد

رستمی، ۱۳۸۲: ۲۹).

نظام ارزیابی عملکرد را می توان از زوایای متفاوتی مورد بررسی قرار داد. دو دیدگاه  سنتی و نوین در خصوص ارزیابی عملکرد وجود دارد.

در نگرش سنتی  مهمترین  هدف ارزیابی قضاوت و یادآوری عملکرد بوده در حالیکه در نگرش نوین، فلسفه وجودی ارزیابی بر رشد، توسعه، بهبود ظرفیت ارزیابی شونده متمرکز می باشد.

به نظر می رسد مناسبت دارد که با توجه به نتایج حاصله از مطالعات، مسئولان ارزیابی دستگاههای دولتی دیدگاه دوم را در دستور کار خود قرار دهند. در صورتیکه دستگاههای دولتی با تمام وجود لمس نمایند که اهداف اساسی مرتبط با انجام ارزیابی در راستای رشد، توسعه و بهبود عملکرد و فعالیتهای آنها است و پدیده قضاوت و مچ گیری در آن جایگاهی ندارد در این صورت سازمانها خود به استقبال برقراری نظام ارزیابی می روند و به طور مرتب در جهت بهبود مکانیزمهای آن تلاش می نمایند. برآیند این تلاش ها ایجاد نظام خود ارزیابی در سازمان ها است که پیامد وجود چنین نگرشی بالا رشد، توسعه و بهبود عملکرد و نهایتا تحقق اهداف سازمانی است (طبرسا، ۱۳۷۸ : ۶).

 


موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[سه شنبه 1399-10-23] [ 02:31:00 ق.ظ ]




مفهوم ارزیابی محیط

ارزیابی به عنوان فعالیتی کلیدی، تکمیلی و حمایت کننده در فرایند برنامه ریزی است که موجب اطمینان از ارتقاء شرایط موجود سیاستها، برنامه و طرح ها است. ارزیابی، مرحله ای اساسی در تصمیم سازی در جهت کمک به تصمیم گیری می باشد و یک روند تحصیلی است که در آن کوشش می شود دلایل و شواهدی دال بر مزایا و معایب طرح ها فراهم شود و نگرش های جدید برای تهیه آلترناتیوهای برتر به دست آید و دارای فرایند مشخصی است که به منظور بهبود و ارتقای زندگی اعضای جامعه انجام می شود.

در زبان فارسی به معنی عمل یافتن ارزش هر چیز و قیمت گذاشتن بر روی چیزی و معادل انگلیسی آن Evaluation به معنی ارزیابى کردن، سنجیدن و تقویم کردن و یا شماره و عدد چیزی را معین کردن و یا قیمت گذاری کردن می باشد. همچنین مفهوم ارزیابی را می توان بررسی و آزمایش یک طرح، برنامه یا فرایند برنامه ریزی، در چهارچوب ارزشها، معیارها و ضوابط مشخص شده، تعیین نتایج حاصله از تعدادی فعالیت برنامه ریزی شده برای نیل به یک یا چند هدف و یا تنظیم معیارهای موفقیت تعدادی نمونه از واحدهای مورد نظر، تبدیل نمونه ها به اطلاعات حاصله با معیارهای تدوین شده و تعیین موقعیت کارایی و مورد قبول بودن پدیده مورد مطالعه بیان نمود. با پیدایش نگرش سیستمی به برنامه ریزی و تکامل فرایند برنامه ریزی، ارزیابی نیز به عنوان یکی از ارکان مهم این فرایند مورد توجه و تاکید قرار گرفته است. (عزیزی، ۱۳۸۹: ۸۹)

۲-۱۱-۲- اهداف، عملکرد و معیارهای ارزیابی

هدف ارزیابی مانند سایر مراحل از فرآیند برنامه ریزی، ارتقاء کمی و کیفی در سطوح مختلف و بر طرف کردن نیازهای برآمده از کل فرآیند برنامه ریزی است؛ در یک نگاه جامع به مفهوم هدف می توان گفت که اهداف براساس ویژگی ها، خصوصیات، مشخصات و صفاتی که دارند، می توانند به انواع گوناگون طبقه بندی شوند. به طور خلاصه می توان اهداف ارزیابی را باز آگاهی و باز خورد، شناخت خود، بهبود عملکرد، برنامه ریزی، توسعه و بهسازی و اجرای تعهدات قانونی باتوجه به نظام ارزیابی هر کشور نام برد. دسته ای دیگر از اهداف ارزیابی نیز شناخت ابعاد مختلف برنامه برای بهره برداری استفاده کنندگان از نتایج آن، کمک به موثر واقع شدن برنامه ها از طریق آگاه کردن دست اندرکاران و تصمیم گیران، مشخص کردن میزان نیل به اهداف برنامه، شناسایی نقاط قوت و ضعف برنامه، بهبود کیفیت نظارت، میزان اقتصادی بودن برنامه، ارتقاء اثر گزاری برنامه و اندازه گیری پیشرفت، جمع آوری اطلاعات، مبادله تجربه می باشند.

با توجه به اهداف و نتایج مورد انتظار و در نظر گرفتن ابعاد و نقش ارزیابی در برنامه ها، ارزیابی باید بتواند به پرسش هایی از این دست پاسخ دهد :برنامه انتخاب شده تا چه اندازه با در نظر گرفتن ویژگی های جامعه هدف مشخص شده و کیفیت برنامه چگونه است. نتایج مورد انتظار از اجرای هر طرح یا برنامه چیست؟ آیا طرح، برنامه و سیسات تنظیم شده یا در حال اجرا بر طبق زمان بندی معین پیش می رود؟ آیا پیش بینی لازم برای زمان، مکان، گستره، نیروی انسانی و بودجه طرح و برنامه صورت گرفته است، و دلایل عدم موفقیت یا عدم انطباق با طرح پیش بینی شده چیست؟ برای موفقیت برنامه و دستیابی به نتایج مطلوب، به چه تغییراتی در اهداف، ساز و کار، زمان، بودجه، و موثر سایر عوامل در برنامه نیاز است؟ (عزیزی، ۱۳۸۹: ۹۰)

 

۲-۱۱-۳- ارزشیابی محیط

هر یک از ما در زندگی روزمره، به طور غیررسمی، درگیر ارزشیابی هستیم و پیوسته دست به این کار می‌زنیم. پاسخ به این که «آیا برنامه‌های توسعه به کاهش فقر و نابرابری انجامیده‌اند ؟» و … همگی در گرو بررسی و در نهایت و قضاوت درباره آنها است. در ارزشیابی به دنبال پدید آوردن آگاهی و دانشی هستیم که برای قضاوت و تصمیم‌گیری به کار آید و زمینه را جهت بهبود شرایط و وضعیت فراهم سازد. اما این کار مستلزم گردآوری شواهد و قرائن، تجزیه و تحلیل، نقد و نتیجه‌گیری، داوری و در نهایت دستیابی به راهکارها و توصیه‌هایی چند می‌باشد. ابتدا باید اطلاعاتی گردآوری شوند که مرتبط با موضوع باشند تجزیه و تحلیل اطلاعات و تفسیر آن می‌تواند ما را به نتیجه‌گیری‌هایی برساند. این نتیجه‌گیری‌ها باید با ملاک و معیارهایی (یا ارزش‌هایی) سنجیده شوند و درباره خواسته یا ناخواسته، سودمندی یا زیان‌آوری، مثبت یا منفی بودن آنها داوری انجام گیرد. در نهایت در پرتو این یافته‌ها و داوری‌ها است که ما می‌توانیم برای بهبود روش‌های اعمال شده، شیوه‌های انجام کار و … توصیه‌هایی ارائه دهیم.

فورنیه چارچوب منطق ارزشیابی را این گونه تشریح می‌کند:

    • تعیین ملاک و معیار (برنامه/ ارزشیابی باید به چه جنبه‌ها و ابعادی توجه داشته باشد؟)
    • ساختن استاندارد (برنامه/ ارزشیابی باید چگونه انجام شود؟)
  • بررسی عملکرد و مقایسه آن با استانداردها (برنامه/ ارزشیابی تا چه حد درست اجرا شده است؟)

مقالات و پایان نامه ارشد

ارزشیابی بنا به دلایل سیاسی و تخصصی حائز اهمیت شایانی است. سیاستگذاران، تصمیم‌گیران و  قانون‌گذاران انتظار دارند که انجام ارزشیابی توانایی‌ها، قابلیت‌ها، کم و کاستی‌ها و … را آشکار کند. آنان می‌خواهند اطمینان یابند که هزینه‌های صرف شده (یا تخصیصی) در عرصه‌های عمومی به مداخله‌های اجتماعی، اقتصادی، کالبدی و… تأثیرگذار تبدیل شده است. مسئولان برنامه‌ریزی و مدیران اجرایی تمایل دارند بدانند آیا راهبردهایی که برگزیده‌اند به کار بسته شده است و براساس آنها امور اجرایی هدایت می‌شوند. آنها می‌کوشند با انجام بهتر ارزشیابی بر کارآمدی، اثربخشی و بازدهی برنامه‌های خود بیفزایند.

۲-۱۱-۴- مفهوم ارزشیابی[۱]

پیش از آنکه مفهوم ارزشیابی تعریف شود ناچار هستیم آن را از اصطلاحاتی چون گزارش‌دهی[۲] و ارزیابی[۳] تفکیک کنیم. هر سازمانی برای پیشرفت امور و انجام وظایف خود به نتایج این سه فعالیت نیاز دارد. نظام گزارش‌دهی پیش از ارزیابی و ارزشیابی طراحی می‌شود و برای یاری رساندن به این دو شکل می‌گیرد. ارزیابی و ارزشیابی نمی‌توانند، به طور موفق، انجام شوند مگر آن که نظام گزارش‌دهی اطلاعات دقیق و موثق قابل دسترسی فراهم آورده باشد.

قصد از ارائه گزارش پیشرفت (کار) یاری رساندن به مسئولان اجرایی برای نظارت مستمر و هدایت مؤثر بر فعالیت‌هایی است که در چند مرحله و زمان صورت می‌گیرد. گزارش‌دهی در برنامه‌های توسعه، برای به جریان انداختن نظام‌مند و سازمان یافته‌ اطلاعات، حائز ارزش و اهمیت فراوانی می‌باشد. به کمک گزارش‌های اجرای عملیات دستیابی به اهداف طراحی شده به طور مستمر و پیوسته، اندازه‌گیری می‌شود. نخستین هدف گزارش‌دهی فراهم آوردن اطلاعات مورد نیاز دست‌اندرکاران اجرا، جهت کمک به آنها برای کنترل و هدایت برنامه، خواهد بود. نظام گزارش‌دهی باید بیان کند که چه مقدار از کار برنامه‌ریزی شده به انجام رسیده و چه مقدار از آن باقی مانده است. این نظام باید اطلاع دهد که کار صورت گرفته چه مقدار از منابع (نیروی انسانی، مواد، تجهیزات، زمان و اعتبارات مالی) را به مصرف رسانده و یا از آن بهره برده است. این اطلاعات میزان کارآمدی مدیریت اجرایی برنامه را آشکار خواهد ساخت. محتوای گزارش باید امکان مقایسه پیشرفت برنامه را نسبت به گذشته و نسبت به پیش‌بینی برنامه فراهم کند.

همان‌طور که گفتیم نظام گزارش‌دهی جهت کمک به دست‌اندرکاران اجرایی طراحی می‌شود تا بتوانند عملیات اجرایی سازمان را به طور مؤثرتر، کنترل و هدایت کنند. ارزیابی به معنای برآورد[۴] مستمر مسئولان اجرایی از مرتبط بودن فعالیت‌های واحدهای عملیاتی با اهداف تعیین شده می‌باشد.

ارزیابی ابزاری مدیریتی است که به وسیله آن مسئولان اجرایی قادر می‌شوند توجه خود را به جنبه‌ها و عرصه‌های ویژه‌ای از عملیات متمرکز سازند و از این طریق اطمینان یابند که فعالیت‌های اجرایی به طور تنگاتنگ و نزدیکی، با اهداف برنامه همخوان و هماهنگ باشد. برای یک ارزیابی اثربخش، مسئولان اجرایی باید به پدید آوردن اهرم‌های کنترل- نظارت در سازمان علاقه نشان دهند. چون کنترل و جهت‌دهی به عملیات امری خاص و گزینشی است. تفاوت اصلی ارزیابی و ارزشیابی در برهه زمانی و سطحی نهفته است که در آن انجام می‌شوند. ارزشیابی یک بررسی پس از اجرا و پس آیندی است. در صورتی که ارزیابی به زمان اجرای برنامه تعلق دارد. ارزشیابی یک برنامه به کل آن تسری می‌یابد، در حالی که ارزیابی به هر سطحی از نظارت و سرپرستی سازمانی باز می‌گردد. ارزیابی گونه‌ای ارزشیابی هنگام اجرا برای قضاوتی درون سازمانی است. گزارش‌دهی دست‌اندرکاران اجرایی سطوح مختلف را قادر می‌سازد تا از پیشرفت عملیات متفاوت یک برنامه اطلاع پیدا کنند. یک نظام گزارش‌دهی خوب، تدابیر اصلاحی عملیات را تأثیرگذار می‌کند و به مدیریت در دستیابی به اهداف مطلوب و مورد نظرش یاری می‌رساند. از سوی دیگر یک ارزیابی به تجزیه و تحلیل درونی (درون سازمانی) از عملکرد واحدهای اجرایی گفته می‌شود. مهم‌ترین وظایف ارزیابی به مطالعه پیشرفت کار و مقایسه با جدول زمان‌بندی اجرا، کنش‌های متقابل دستگاه‌ها و واحدهای متفاوت، عملکرد کارکنان برنامه و مقایسه آن با وظایف آنها در دستیابی به اهداف باز می‌گردد.

آنچه درباره نظام‌های گزارش‌دهی و ارزیابی گفته شد نشان می‌دهند که این دو ابزارهای مدیریت هستند که برای اعمال کنترل درونی (درون سازمانی) تمامی فعالیت‌های اجرایی و عملکرد افراد و واحدها به کار گرفته می‌شوند. اما هنگامی که برنامه‌های توسعه‌ای در پی دستیابی به دگرگونی‌های اقتصادی، اجتماعی و … مبادرت به تلاشی طراحی شده کنند، دیگر گزارش‌‌دهی و ارزیابی درون سازمانی چندان مفید به نظر نمی‌رسند. گوبا ولینکلن ارزشیابی را چنین تعریف کرده‌اند:

«ارزشیابی فرآیند توصیف یک پدیده (مورد ارزشیابی) و داوری درباره شایستگی و ارزش آن را گویند» (Lincoln & Guba, 1985) . 

در این تعریف «شایستگی به معنای متناسب بودن و مناسبت یک چیز است» و ارزش به مفهوم سودمندی نسبی آن برای یک فرد، اجتماع و … در یک زمینه خاص می‌باشد. این که تا چه حد طرح‌ هادی تهیه شده روستا به شرایط اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و … روستائیان توجه نشان داده و توسعه همه جانبه را مد نظر داشته است به مناسبت طرح باز می‌گردد و پیامدهای مثبت و منفی اجرای طرح هادی بیانگر سودمندی نسبی آن خواهد بود.

[۱]– Evaluation

[۲] – Reporting

[۳] – Appraisal

[۴] – Assessment

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 02:31:00 ق.ظ ]




مدیریت شهری و مشارکت مردمی

امروزه یکی از راهکارها و راهبردهای مؤثر، اثربخش و کارساز در مسأله مدیریت که در قالب مدیریت های استراتژیک، آینده نگری و مشارکت مردمی متجلی می شود، استفاده از استعدادها، پتانسیل ها و سرمایه های فکری، فیزیکی و مادی بخش خصوصی و مردمی است که از طریق ایجاد ارتباطات و تعامل های کارساز و برنامه ریزی کارشناسانه قابل تحقق است و از این طریق می شود مسألۀ کارایی، اثر بخشی و بهره وری، که پیامد آن کاهش هزینه ها، افزایش درآمدها و بهینه سازی عملکردها می باشد را در مدیریت و به خصوص مدیریت شهری ارتقاء بخشید و زمینه های پایداری مدیریت شهری را فراهم نمود (ایمانی جاجرمی و دیگران ،1381: 97).

یکی از مناسب ترین شیوه های آگاهی رسانی به مردم، تشکیل جلسات سالیانه درباز است، در چنین دوره هایی مردم می توانند به ادارات شهرداری بروند و از بخش های گوناگون شهرداری شهر خود دیدن کنند. در این دوره هر یک از ادارات مسئولیت دارند که طرح های مخصوص نمایشگاه ها، نمونه هایی از ادوات و وسایل کار خود و پروژه ها و … را که مربوط به کار آنهاست تهیه کرده، در معرض نمایش قرار دهند و افرادی را برای ادای توضیح دربارۀ خدمات و مشکلات بگمارند (هیربندا ، 1358 : 22)

اگر چه با تشکیل شوراهای اسلامی شهرها در برخی شهرها امکان هایی برای فعالیت مبتنی بر مشارکت ایجاد شده، امّا ساختارهای اساسی و کلان نظام تمرکزگرا و دولت محور همچنان با اقتدار به کار مشغول است. به طور کلی مهمترین ابزار برای مدیریت شهری موفق، بهره گیری از مشارکت مردم است.  اگر مشارکت را فراهم آوردن و گسترش بستر نقد مشترک برای یافتن هدف های مشترک در نظر بگیریم، لازم است برنامه ریزان و مدیران امور شهری به منظور دستیابی به اهداف خود بستری مناسب را برای جلب مشارکت شهروندان فراهم سازند. بررسی الگوهای مشارکتی کشورهای جهان، نقش و اهمیت مشارکت مردمی را در مدیریت و تصمیم گیری شهری بیش از پیش روشن می سازد. مدیران و برنامه ریزان شهری این کشورها براین اندیشه اند که در شرایط کنونی حل مسائل شهری نیاز به همکاری و مشارکت شهروندان دارد. به همین منظور آنان برای تقویت و تشویق مشارکت گسترده تر شهروندان در امور شهری اقداماتی را به انجام رسانده اند. مسلماً هر گونه تجربه مفید در زمینه  مشارکت مردمی در این دسته کشورهای  موفق در زمینه های مدیریتی می تواند  الگو و سرمشق مدیران و برنامه ریزان ما قرار گیرد. از جمله تجربه های موفق مشارکت مردمی در کپنهاگ پایتخت دانمارک است.

کپنهاگ در سال 1996 این برنامه را تحقق بخشید امّا مشارکت مردمی در فعالیت ها و اقدامات مربوط به این برنامه، نقطه ای محوری در مدیریت شهر کپنهاگ به شمار می رفت (مشکلانی، 1383 : 26).

مالزی نیز به عنوان کشوری آسیاسی که به شتاب گام های توسعه را پیموده در خصوص مشارکت مردمی در تمام زمینه ها ـ از جمله مدیریت تصمیم گیری شهری ـ اقدامات لازم را تا حد زیادی انجام داده است، نخستین بار که در تاریخ برنامه ریزی توسعۀ این کشور عنصر مشارکت مردم در ادارۀ امور شهر و کشور مورد توجه قرار گرفت سال 1976 و به هنگام تصویب قانون برنامه ریزی شهر و کشور بود(همان منبع،27).

در فرانسه نیز مقوله مشارکت مردمی در همۀ زمینه های مربوط به تصمیم گیری و مدیریت همانند تهیه و اجرای طرح های شهرسازی نقش و سهم تعیین کننده ای دارد(همان منبع،26).

2-12-1- مشارکت و توسعه شهری

2-12-1-1- مفهوم مشارکت

از مشارکت تعاریف بسیاری شده است، کلمه مشارکت معادل Participation)) انگلیسی است. این کلمه از ریشه part به معنی قسمت، جزء و بخش گرفته شده است.و به معنای سهیم شدن در چیزی یا گرفتن قسمتی از آن است. (حامدمقدم ،1373: 285). در واقع امروزه مشارکت یکی از الزام آورترین رویکردها در فرآیند توسعه جوامع محلی و پایدار محسوب می‌‌شود. در این معنی مشارکت واقعی مردم در جریان برنامه‌ریزی کشور را دگرگون می‌کند. بطوری که برنامه‌ریزی عمرانی را از دیدگاه صرفاً فیزیکی و با رشد اقتصادی مطرح نیست بلکه تغییر دریافت قدرت سیاسی و از دیدگاه علمی، پیشرفت فن‌آوری و عقلانی نحوه زندگی و مشارکت مردم اهمیت اساسی دارد (توسلی، 1382: 6). مشارکت هم ابزاری است برای انجام فعالیت‌های متکی به فرد و هم وسیله‌ای برای برآورده کردن نیازهای اساسی انسان لذا باید مشارکت را فرآیندی دانست که در آن اقدامات و ابتکارات مردم به وسیله فکر و اندیشه‌ خود آنها هدایت می‌شود و در این فرآیند ابزارها و روشهایی استفاده می‌کنند که برای آنها کنترل موثر خود در اعمال می‌کند. (مطیعی لنگرودی، 1382 : 82) .واژه مشارکت امروزه یکی از بخشهای اساسی در فرهنگ توسعه به شمار می رود.مشارکت فرایندی اجتماعی ، عمومی، یکپارچه، چندگانه، چندبعدی و چندفرهنگی است که هدف آن کشاندن همه مردم در همه مراحل توسعه است و به عقیده یوماللَ[1] مشارکت در مفهوم گسترده اش برانگیختن حساسیت مردم و در نتیجه به معنی افزایش درک و توان آنان جهت پاسخگویی به طرحهای توسعه و نیز معنای تشویق ابتکارات محلی است (ازکیا ، غفاری ، 1380: 185). «مشارکت عبارت است از فعالیتهای ارادی و داوطلبانه ای که از طریق آنها اعضای یک جامعه در امور محله، شهر و روستای خود شرکت می کنند و به صورت مستقیم و غیر مستقیم در شکل دادن به حیات اجتماعی خود شریک می شوند.

در بعد توسعه شهری، مشارکت شامل دخالت مردم در فرایندهای تصمیم گیری در اجرای طرحها و سهم آنها از منابع طرحهای توسعه و مداخله آنها در ارزیابی اینگونه طرحها یاد می شود و از طرفی اوکلی و مارسدن[2] در توصیف و تفسیر مفهوم مشارکت بر این نکته اشاره دارند که : « مشارکت عبارت است از برانگیختن حساسیت مردم و در نتیجه به معنی افزایش درک و توان مردم »

مقالات و پایان نامه ارشد

جهت پاسخگویی به طرحهای توسعه و نیز به مفهوم تشویق ابتکارات محلی است ( کلی و مارسدن ، 1370: 33). در اصل می توان عنوان کرد که : مشارکت مفهومی در ارتباط با توسعه است که با انتقال قدرت همراه استlowe et al, 1999: 14,17)) مشارکت در واقع وسیله ای است  تا مردم به کمک آن و بدون اتکای جدی بر نهادهای رسمی بتوانند بر مشکلات خود فایق آیند، یعنی خوداتکا شوند و نیازهای خود را رفع کنند» ( پاپلی یزدی و ابراهیمی،  1381: 119).

 

[1].I.Umalele

[2]- Oakle and Marseden

 


موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 02:30:00 ق.ظ ]




کتاب خود بنام « قانونگذار» موضوع را بطور مفصل بیان کرده و می تواند پاسخی به سوالی باشد که چرا مردم ، به طور کلی، به مشارکت در تصمیم گیری نیاز دارند. روستو در مقابل این سوال که چرا تمام امور مردمی به نهادهای قانونی سپرده نشده است  این است که قوانین، دقیقا” از باورهای واقعی مردم حاصل گردیده است به همین دلیل موظف به اطاعت ازآنها می باشند .

به هر حال، فلامنتز[2] (1963) و پاتمن[3] (1970) در تألیفات خود اظهار می دارند دلیل اصلی اینکه روستو از مشارکت حمایت کرده این بوده که که او نگاه روان شناسانه داشته است . به نظر روستو ، مشارکت در تصمیم گیری باعث می شود که افراد یاد بگیرند که آنها جزئی ازاجتماع هستند و معنی عدالت را توسعه بدهند Mclaverty:2002, 185)).

2-13- نظریه برنامه‌ریزی ارتباطی

تا اوایل دهه 80 میلادی رویکرد غالب در برنامه‌ریزی، نظریه برنامه‌ریزی مبتنی بر عقلایی‌گرایی[4] یا رویکرد فنی ـ ابزاری[5] بود که بطور عمده با اتکا بر دانش فنی برنامه‌ریزان و ابزار و روش‌های علمی شکل می‌گرفت. این رویکرد طی دهه 80 و 90 میلادی از جانب اندیشمندان و برنامه‌ریزان مخصوصا دانشمندان علوم اجتماعی مکتب انتقادی فرانکفورت و به ویژه یورگن هابرماس[6] مورد انتقاد قرار گرفت.(رکن‌الدین افتخاری، 1383: 3). در این دهه ادبیات برنامه‌ریزی شاهد چالش‌های جدیدی بود. در بسیاری از کشورها ابزارهای مکانیسم بازار جایگزین روش‌های برنامه‌ریزی شدند و برنامه‌ریزی از جنبه‌های مختلف هدف حملات شدیدی قرار گرفت. مردمی‌بودن، مشارکتی‌بودن، عقلایی‌بودن، کارسازبودن، پایداربودن، جنسیت‌گرایی و بسیاری دیگر از جنبه‌های برنامه‌ریزی مورد سؤال قرار گرفت.(عسگری، 1377 : 29).

از نظر هابرماس، برنامه‌ریزی و سیاستگزاری به طور کلی نوعی فرایند ارتباطی هستند. از نظر وی بسیاری از شکست‌های برنامه‌ریزی را می‌توان به شکست شیوه‌های ارتباطی و عواملی که ارتباطات را مخدوش و بی‌ثمر می‌کنند، دانست. بنابراین او در نظریه خود در جستجوی تهیه پیش‌نیازهای یک ارتباط سازنده و غیر مخدوش است. هابرماس به جای عقلانیت ابزاری از استدلال‌های ابزاری ـ فنّی[7]، اخلاقی[8] و احساسی[9] بهره می‌گیرد. از نظر هابرماس مهمترین اشکال برنامه‌ریزی عقلایی و تفکرات مبتنی بر آن این است که در برخی از جوامع استدلال ابزاری و عقلایی که پیوند با مادیات و اقتصاد دارد، بر انواع دیگر استدلال‌ها چیره شده‌است و حتی آن‌ها را غیرعقلایی و غیر مهم می‌داند. از این نظر، انواع دیگر استدلال‌ها یعنی احساسات و اخلاقیات بیشتر به نشان‌دادن عکس‌العمل در برابر تکنیک‌های عقلایی می‌پردازند.

این امر باعث می‌شود که برنامه‌ریزان از زندگی روزمره مردم فاصله بگیرند. چون در حقیقت بخش‌های دیگری از انواع استدلال‌ها را که مردم بیشتر از آن‌ها استفاده می‌کنند، کنار می‌گذارند. هابرماس تفاهم جمعی از طریق وضع ارتباطات سازنده اجتماعی را شرط لازم برای حل مشکلات اجتماعی می‌داند که برنامه‌ریزی درصدد [رفع] آنها است. او چهار اصل کلی را برای برقراری یک ارتباط سازنده مطرح می‌نماید: گویایی، صمیمیت، مشروعیت و صداقت. انتقادات ذکر شده که با گرایش به سوی دموکراسی و حکومت‌های دموکراتیک همراه بود سبب شد این نظریه به سرعت مورد استقبال نظریه‌پردازان برنامه‌ریزی قرار گیرد. (رکن‌الدین افتخاری، 1383: 3). «جان فورستر» و «پتسی هیلی» جزو اولین کسانی بودند که سعی کردند عمل برنامه‌ریزی را در چارچوب این نظریه تفسیر و تجزیه و تحلیل کنند. نظریه برنامه‌ریزی ارتباطی، برنامه‌ریزی را نوعی عمل ارتباطی می‌داند و معتقد است که برای دستیابی به موفقیت، برنامه‌ریز باید مبتنی بر اصول چهارگانه یادشده، با سادگی، صمیمیت، مشروعیت و صداقت به طرح و بحث برنامه بپردازد. رویکرد برنامه‌ریزی ارتباطی علاوه بر دارا بودن چهار ویژگی فوق باید شامل سه معیار اصلی ارتباط، گفتگو (مشارکت) و آموزش باشد.(افتخاری، همان 20). بدین ترتیب در فرایند برنامه‌ریزی ارتباطی برنامه‌ریز فقط به تکنیک‌های فنی و علمی متداول در برنامه‌ریزی احتیاج ندارد، بلکه نیازمند دستیابی به تکنیک‌های لازم در زمینه ارتباطات و روابط اجتماعی نیز می‌باشند.(عسگری، 1377 : 43) و نقش تسهیلگری برای مردم داشته تا مردم برای توسعه محیط زندگانی خود برنامه‌ریزی نمایند. از این رو برنامه‌ریزان باید علاوه بر دانش‌های متداول، به فنون ارتباطی نیز مسلط باشند تا به کمک آن بتوانند بر موفقیت برنامه‌ها بیافزایند. با دستیابی به تکنیک‌های لازم در زمینه ارتباطات و روابط اجتماعی، برنامه‌ریز قادر خواهد بود از طریق برقراری ارتباط سازنده با مردم، به ‌گونه‌ای مناسب ارزش‌ها و اخلاقیات را در متن و محتوای برنامه وارد نماید. بدین ترتیب پیوندی ظریف بین ارزش‌ها و واقعیات برقرار شده و برنامه‌ریز به هنگام فعالیت، دانش فنّی خود را با اعتقادات درمی‌آمیزد. ( عسگری 1379: 47).

[1]-Rosto

[2]-Falamenter

[3]-Patman

[4]- Rationalism

[5]-Instrumental-Technical Approach

مقالات و پایان نامه ارشد

[6]- Jurgen habermas

[7]- Instrumental – Technical Reasoning

[8]- Moral Reasoning

[9] -Emotive Reasoning

 


موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 02:30:00 ق.ظ ]




تعریف هویت

هویت از نظر لغوی به معنای ذات، وجود، فطرت، شخصیت و طبیعت هستی است (فرهنگ دهخدا ، ۱۳۸۳).

امروزه کمتر مفهومی است که به اندازه هویت ، واجد معانی متعدد باشد. هویت ، هم در زبان روزمره و هم در بحثهای دانشگاهی مورد  استفاده قرار می گیرد. وجود مفاهیم مترادف و یا نزدیک و مرتبط متعدد برای هویت (مانند من، ما، خود، درک از خود [۱]، آگاهی از خود [۲]، خود انگاره [۳]، هویت خود[۴] ، ایگو [۵]، سوپر ایگو [۶]، و شخصیت[۷]) از همین جا سرچشمه می گیرد.

با این حال هویت مفهوم تازه ای نیست و حتی در این آموزه معروف در سر در معبد دافی[۸] یعنی “خودت را بشناس [۹]” نیز به چشم می خورد. هرچند بدین ترتیب آشکار می گردد که هویت از آغاز تمدن ذهن انسان را به خود مشغول داشته اما بدون اغراق ، هیچ گاه رنگ کهنگی به خود نگرفته است. هویت هنوز هم مهمترین دغدغه انسان به حساب  می آید (محمدی و دهقان ،۱۳۸۳).

هویت به ۲ دسته تقسیم می شود: هویت ذاتی و هویت عرضی. جنسیت، محل تولد، خانواده، وابستگی قومی و نژادی، جزء هویت های ذاتی و وابستگی های سیاسی و صنفی، از هویت های عرضی است. آن بخش از قلمرو حیات که فرد خودش را با آن معرفی می کند و در قبال آن احساس تعهد و تکلیف می کند، هویت او را شکل می دهد.

درباره مفهوم و دامنه هویت دیدگاه های متفاوتی وجود دارد. عده ای هویت را دارای ۳ کارکرد اصلی می دانند:

  • افزایش توان گزینش
  • ایجاد امکان ارتباط با دیگران
  • نیروبخشی و نرمش پذیری انسان

این نرمش پذیری تا جایی است که می تواند هویت فرد را با جوهره ای ورای خود، یعنی واقعیت پیوند زند. هویت، با تقویت وجه تمایز فرد با دیگران مجموعه ای از خصایل فردی را در فرد پدید می آورد که جزیی از معنا و هستی او تلقی می شود که فرد به اعتبار آن و با اتکا به آن می تواند خود را از دیگران متمایز بداند و برای خود حق و قدرت انتخاب قائل شود و توان برقراری ارتباط با دیگران را در خود احساس نماید. همچنین بر اساس آن، به تنظیم نحوه تعامل با دیگران اقدام می نماید (سجادی ،۱۳۸۴).

اریکسون احساس داشتن هویت را سازماندهی پویا و خود ساخته از انگیزاننده ها، توانایی ها، باورها و تاریخ شخصی به صورت یک خود یکپارچه و مستقل که هدایت کننده مسیر در حال رشد زندگی فرد است می داند (دانشپور،۱۳۸۶). او احساس هویت را هماهنگی ادراک فرد از خویشتن با ادراک دیگران از او تعریف می کند و هویت یابی را در مقابل بحران هویت یا         بی هویتی پدیده ای روانی – اجتماعی می داند، که در دوره نوجوانی ظهور می یابد.

هویت قسمتی خودآگاه و قسمتی ناخودآگاه است و به زندگی فرد احساسی از یکسان بودن و پیوستگی می دهد. دوره شکل گیری و تحکیم هویت در طول دوران نوجوانی است، یعنی هنگامی که ویژگی های زیست شناختی و فرایندهای عقلی بایستی انتظارات اجتماعی مربوط به عملکرد مناسب بزرگسالی را برآورده سازند. هویت به گذشته وابسته و تعیین کننده آینده است. زیرا که در کودکی ریشه دارد و پایه و مبنایی است که وظایف زندگی آینده از طریق آن به ظهور        می رسند و به عنوان یک پدیده روانی – اجتماعی هم در فرد و هم در فرهنگ رایج ریشه دارد (اریکسون[۱۰] ۱۹۶۸ به نقل از کروگر[۱۱]۱۹۹۶).

مارسیا (۱۹۹۴) هویت شخصی را مفهومی می داند که فرد از خود به عنوان یک شخص دارد و این مفهوم ناشی از تجربه تداوم و تمایز، یعنی خودهمانی در طی زمان و متمایز بودن از دیگران می باشد (به نقل از محسنی ، ۱۳۷۵).

مارسیا هویت را ساختار من و ساختار درونی و خود سازمان دهنده و پویایی آرزوها، اهداف، مهارت ها، باورها، و تاریخچه فردی می داند (به نقل از کروگر ،۱۹۹۶).

برزونسکی  هویت را یک نظریه راجع به خویشتن می داند و معتقد است که افراد به سبک ها و شیوه های مختلف به نظریه پردازی راجع به خود می پردازند (برزونسکی[۱۲]، ۲۰۰۳).

در مطالعه شخصیت ، هویت به عنوان یک مفهوم درونی و ذهنی که هر فرد از خود به عنوان یک شخص دارد و در واقع خود اساسی و مستمر اوست، اطلاق می گردد (فرمهینی فراهانی ، ۱۳۷۸).

نیاز به احساس هویت و شناخت خود و حفظ تعادل روانی و عاطفی در مقابل عوامل فشارهای درونی و بیرونی از نیازهای اساسی است ، نوجوان می خواهد بداند چیست و کیست، می خواهد احساس کند شخصی منحصر به فرد و خاص است، و مایل است اطمینان پیدا کند که خودش را پذیرفته است (خدایاری ، ۱۳۷۷) .

 

[۱]-  self perception

[۲] – self awareness

[۳]-  self concept

[۴] – self identity

[۵]-  ego

[۶] – super ego

[۷]-  personality

[۸]-  dephi Temple

پایان نامه و مقاله

[۹]-  know they self

[۱۰]- Ericson, E.

[۱۱]- Kroger, J

[۱۲]- Berzunsky, M.D.

 


موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 02:30:00 ق.ظ ]