اصالهاللزوم در عقود عهدیه
مرحوم میرزاى نائینى(الخوانسارى 1418: 9) مىفرماید که اصالهاللزوم در عقود عهدیه است نه عقود اذنیه. عقود عهدیه بیعهایى است که ایجاب و قبول دارند، اما عقود اذنیه شکلا عقدند و اصالتا عقد نیستند مثل وکالت و بنابراین تخصصا از عقود خارجند. در عقود عهدیه نیز شیخ اعظمقدس سره (انصارى: 234) بین عقود عهدیه تنجیزیه و عقود عهدیه تعلیقیه فرق گذاشتهاند و معتقدند که در عقود عهدیه تنجیزیه قاعده اصالهاللزوم جارى استبه معنى استصحاب بقاى اثر، ولى در عقود عهدیه تعلیقیه قبل از حصول معلقعلیه اثرى نیست تا استصحاب شود. در عقد سبق و رمایه و یا در جعاله معلقعلیه واقع نشده است تا استصحاب بقاى اثر شود، بنابراین در عقود تنجیزیه استصحاب جارى است، ولى در تعلیقیه چون چیزى ثابت نشده است استصحاب اثر مجرى ندارد.
ب: مستندات و مدارک قاعده
مستندات قاعده اصالهاللزوم دو دسته است، یک دسته دلایل اجتهادى و دسته دیگر دلایل فقاهتى. دلایلى که ما را به واقعیت راهنمایى مىکنند، امارات یا دلایل اجتهادى هستند و دلایلى که اینگونه نیستند بلکه فقط رفع تکلیف مىکنند و صرفا وظیفه عملى و بیانکننده حکم ظاهرى هستند، دلیل فقاهتىاند. بناى عقلا بر این است که هر عقدى را که متعاقدین موجود مىکنند پایبند به آن هستند و آن را فسخ نمىکنند و عمل نکردن به عقد را مطلوب نمىدانند و مادام که توافق قابل اعتماد و لازمالرعایه نیست نام پیمان بر آن نمىنهند. به سخن دیگر عقد و عهد، تعهدى است در مقابل تعهدى که طرفین خود را ملزم به مراعات آن بدانند. نباید اینگونه عقود و عهود را با عقود اذنى، نظیر وکالت، عاریه، هبه یا ودیعه مقایسه کرد چرا که ماهیت این عقود به شکل اعطا در قبال اعطا به آن نحو که طرفین متعهد به رعایت آن باشند، نیست.
از آنجایى که در همه جوامع و در تمام اعصار مردم پایبند به التزامات خودشان هستند، درمىیابیم که بنا و عرف عقلا بما هم عقلا بر لزوم معاملات در حقیقت ناشى از طبع و هویت اولیه آنهاست، نه حکمى خارج از معاملات که شرع آن را ایجاد کرده باشد. بنابراین جزء آراى محموده است و مؤداى عقل عملى مىباشد. البته باید دانست که لزوم معاملات با اشتراط خیارى که مدت آن معین باشد، منافاتى ندارد (خراسانى 1406: 595؛ الخوانسارى ج 2: 6، 10، 11).
همچنین در اقاله اینگونه بحث مىشود که هرگاه متعاملین التزامشان را به دیگرى بخشیدند، معامله مىتواند به هم بخورد. اگر یکى از طرفین گفت، «اقلتک» معنایش این است که التزامى که من داشتم، بخشیدم و قهرا عقد منحل مىشود و ابرام از بین مىرود. بنابراین در اقاله، عقد جدید لازم نیست زیرا با برگشتن هر یک از ثمن و مثمن به صاحبان اولیه ابرام منحل مىشود و همین مشروعیت اقاله، دلیل استبر انحلال عقد. آنچه که مانع انحلال عقد بود، مدلول التزامى بود اما اقاله مدلول التزامى را از بین مىبرد و با آمدن اقاله در واقع دیگر عقدى نیست. خلاصه آنکه اگر اقاله و خیار شرط نباشد عقلا حکم مىکنند که باید ملتزم و پایبند به عقد بود.
1-آیه شریفه «اوفوا بالعقود»
در این آیه خداوند سبحان فرموده است «به عقود وفا کنید» در بیان استناد به این آیه، دو مطلب باید توضیح داده شود، اول آنکه منظور از عقد چیست؟ دوم اینکه وفاى به عقد یعنى چه؟
در مورد اول باید گفت، عقد در لغتبه معنى عهد است ولى نه مطلق عهد، بلکه منظور عهد محکم، موثق و مشدد است، عهدى که طرفین با تصمیم بر استحکام و تشدید تعهداتى را مىپذیرند. عقد از ریشه عقد (الحبل) به معناى بستن (ریسمان) اتخاذ شده است (الراغب الاصفهانى 1404). همان گونه که بازکردن ریسمان مشکل است، بازکردن عقد قلبى یعنى به هم زدن عقد نیز مشکل است. با توجه به اینکه قرآن با زبان عرف با مردم سخن مىگوید، نمىتوان معناى عقد را معناى مورد نظر اهل فن و اصطلاح در نظر گرفت. معنایى که در اصطلاح فقها مرکب از ایجاب و قبول باشد، مورد نظر نیستبلکه همان معناى لغوى و عرفى مورد نظر است.
[سه شنبه 1400-03-04] [ 08:44:00 ب.ظ ]
|